۱۳۸۸ مرداد ۱۲, دوشنبه

اصلاح ارتباط با جنس مخالف و حل مشکلات عاطفی راه سعادت 14

با سلام خدمت شما دوستان محترم ....ادامهء راه سعادت را با یاد آوری این مقوله آغاز

میکنم که قرار شد برای وقت های روز مره برنامه ریزی صحیح داشته باشیم یعنی

روزی 12 ساعت کار مفید که بخشی از آن رسیدگیهای مادی مثل دقت به جسم و اوضاع

مادی-بالابردن سطح علم و دانش و دانستیهای مختلف و رسیدگی به فطریات مثل کمک

به دیگران یا رفتار های انسانی و .... .خب ...گنجاندن هنر در روزمرگی ها هم ممکنه

جزو دانستنیهای علمی باشد و هم جزو فطریات مهم این نکته است که بتوانید بین این 3

موضوع یک رابطهء معقول بر قرار کنید تصور کنید وجود انسان به 3 بخش عمده تقسیم

شود و هر بخش انسان یکی از این 3 شاخص باشد...اگر شما بیایید و یک بخشی را رشد

بدهید درست مانند این است که انسانی مثلا رشد دستش 3 برابر رشد دیگر اعضای او

باشد تصور کنید خانمی با هیکل چاق و بد قواره مثلا فوق لیسانس داشته باشد اما بسیار

شلخته واز رفتار های انسانی بی بهره باشد این مثالی بود تا بدانید که موضوع از چه

قرار است اما مسلما انسان در بعضی قسمتها میتواند موفق تر از قسمتهای دیگر باشد

مثلا یک نفر استعداد درس خواندن ندارد و دوست دارد به یک لیسانس خاک برسر

قناعت کند و حوصلهء آموختن زبانهای مختلف را ندارد و بیش از یک زبان خارجی

بلد نیست اما ورزشکار خیلی خوبیه و یک نوازندهء استثنائیه درسته که دو مورد قبلی

را در حد معمولی دارا بود اما با داشته های کنونی ضعف های قبلی خود را تا حدودی

کاهش میدهد....یادتان باشد شما اول باید برای خودتان جذابیت داشته باشید(جذابیت

معقول نه خیالی)بعد برای دیگران ....یعنی اگر رفتار اجتماعی شما،داشته های شما

استثنایی باشد میتوانید در ذهن دیگران یک علاقهء ماندگار نسبت به خود ایجاد کنید و

خودتان هم از زندگی خود احساس خوب و پایداری داشته باشید... روابط انسانی در

اجتماع هم مساله خیلی مهمیه که جزو فطریات محسوب میشود.این که شما فرضا

اعتقاد های اسلامی دارید اما در ارتباط با فردی که بد حجابه یا انسانی که اعتقادات

شما را ندارد، رفتار انسانی داشته باشید و به عقاید او احترام بگذارید(چیزی که

امروزه اصلا آن را نمیبینیم)خود بخود موضوعیه که هم در شما و هم در دیگران نسبت

به شما احساس آرامش-امنیت و تمایل ایجاد میشود.... ببینید .... اگر شما در خیالات

خود فرد مهمی باشید ولی در عمل چنین نباشد خیلی زود شادیهای شما رنگ میبازد و

احساس اعتماد به نفس خود را از دست میدهید.داشتن ماشین فلان و داشتن 5 تا کمد

لباس چیزی به حقیقت درونی شما اضافه نمیکند بلکه شما را به یک بار بر مبدل میکند

هر چند که داشتن مادیات در حد معقول خوبه اما اگر شما بخواهید سطح شادی خو د

را بالا ببرید باید درون خود را تغییر دهید نه تعداد اتومبیلها یا کمدهای لباس خود را.

این که انسان گفتگو کند خیلی مهمه . گفتگو یکی از شاخصهای انسانی است چند جملهء

حاشیه ای در این باب خدمت شما عرض کنم بعد بریم سر بحث اصلی .همیشه این

را بدانید اگر با کسی مشکل دارید روی او قیمت تعیین کنید بر اساس 3 موردی که

عرض کردم و آستانهء تحمل خود را ارزش وجودی او قرار دهید.نوع ارتباط –

ارزش انسانی شخص و ... همه و همه تعیین کنندهء نوع روشی است که باید در

ارتباط با شخص مورد نظر داشته باشید. من به شخصه آدمی نیستم که کسی را تحمل

کنم بقول یکی از عزیزانم میگفت :مگر آدم چقدر عمر داره که باید مرتب تحمل کنه؟

عمر کوتاه این مقوله را بر نمیتابد... اما ...اما یکبار میبینید انتخاب شما در مورد

انتخاب فرد عاقل- شایسته و ...خوب بوده و حالا با او مشکل دارید . اگر واقعا این

فرد فردی است که 3 مقوله ای که عرض کردم را دارا است،پس چون ممکنه چنین

فردی کمتر به دست بیاید حیفه که انسان او را از دست بدهد .ممکنه از او خطایی صادر

بشه یا شما نسبت به او سوء تفاهماتی پیدا کنید...خب ...حالا باید چکار کرد؟جدا شدن-

برهم زدن دوستی یا هر گونه ارتباطی میتواند به سادگی صورت بگیره اما مهم اینه که

شما برای کسی که دوست خود قلمداد میکنید ،تمام سعی خود را انجام دهید...تا اینکه

دچار عذاب روحی نشوید ...البته باید دید آن اشکالی که ایشان دارد چه اندازه است

(این جملات برای اینه که بخش عمده ای از مشکلات دوستان و اطرافیان من که باعث

میشود خوشحالی رادر زندگی خود دریافت نکنند و ایجاد این مشکلات سبب

بهم خوردن روابط عاطفی یا اجتماعی آنها شده )مشکل انسانها اعتباری است و

دریافت آن نیز از طرف مقابل بستگی به نوع

تربیت –روابط خانوادگی و .... دارد .برای همین چون افراد از خانواده های مختلف

با سطوح فرهنگی مختلف هستند طبعا بین آنها چالشهایی بوجود میآیدکه باید این چالشها

را با تدبیر از سر راه بر داشت و به هم نزدیک نمود.یکی از این موضوعات اینه که

فردی کار نا شایستی را انجام داده یا شما چنین تصوری دارید.به فرد میگویید چرا این

کار را انجام دادی؟او میگوید من چنین کاری نکردم. خب در اینصورت یا شما اشتباه

میکنید یا اینکه آن فرد مذکور آن کار را کاری نادرست میداند که خلاف واقع را به

شما میگوید... از دید من نه تنها این امری زشت نیست بلکه بسیار ممدوحه... بزرگواری

ایجاب میکند که به آن فرد فرصت بدهید مشکلش را حل کند یا اینکه زمانی که او

میگوید من تمام تلاشم را میکنم تا مشکلم حل شود ...شما باید به او این فرصت را

بدهید(البته به شرطی که انتخاب شما از روز اول انتخابی با معیار هایی که عرض

کردم باشد)جنگ و جدل بر سر موضوعات واهی چیزی جز کدورت طرفین ندارد.

این بحثی است که بردو باختش هردو باختن است و هیچ یک از طرفین بردی را در کار

نامهءخود ثبت نمیکنند .بهترین راه برای حل مشکلات ،گفتگو کردن است.گفتگو .... بجای

مرور خاطرات زشت-بجای مرور اینکه من نمیتونم با فلانی کنار بیایم –بهتره ببینید

مشکل از کجا آغاز شده؟خودرا یک لحظه جای او بگذارید ببینید در شرایطی که او بوده

میتوانید زندگی کنید یا خیر؟ بار ها گفتم احمقانه ترین روش برای موضوعی که شمارا

ناراحت میکند باز سازی خاطرات تلخ گذشته است..... یا تلاش برای بیرون راندن آنها از

ذهن.... ببینید ..... هر لحظه از عمر شما یک کار جدید یک پیشرفت جدیدرا میطلبد

چون انسانیت انسان ایجاب میکند بعلت حکمت الهی در دادن عمر به بشر که طبعا

برای هدفی مقدس است(نه غصه خوردن و ....)حق آن لحظه را که همانا حرکت به

سمت کمال است را ادا کنید.خب.... اگرشما مشکلی داشتید یا خاطرات تلخی داشتید دو حالت

دارد یا میتوانید آنرا تغییر دهید یا نمیتوانید.اگر نمیتوانید پس بهتره این موضوع را باور

کنید و با خیالات واهی خو درا سر در گم نکنید ...قبلا عرض کردم چند جمله در اینگونه

موارد نباید بیان شود (چرا اینجوری شد-ایکاش .... شاید- و امثال هم)در مورد لفظ

نمیتوانم....ببینید عدم توانایی یک لفظ اعتباری است که در هر ذهنی مقدار یا اندازه ء

خاصی دارد .نمیتوانم لفظی است دروغین چون همیشه با تغییر دیدگاه شما- با دقت

عمل شما ،توانائیهای شما در موارد مختلف زندگی بیشتر از قبل میشود یا بر عکس.....

بنا براین زمانی که شما به مشکل بر خورد میکنید قبل از هر چیز انتخاب خودرا بعنوان

دوست یا همسر یا ... مرور کنید . ببینید آیا این فرد انسان قابل قبولی هست یا خیر؟ از 3

جنبهء مختلف آن را بررسی کنید.... توضیح اینکه انسانها عوض بشو نیستند یعنی درون

و ذات آنها تغییر نمیکند...شاید بفرمایید که(آقا ما خلاف این را دیده ایم) درسته اما من

صحبت ذاتیت فرد را کردم نه عوارض افعالی او را ...مثلا خود مخالفان اعجاز قرآن

که صد ها صفحه ردیه علیه قرآن نوشته اند زمانی از معتقدین پرو پا قرص قرآن بودند

پس آیا آنها تغییر نمودند؟؟؟خیر!!! اتفاقا آنها هیچ تغییری نکردند... آنها افرادی بودند

حق جو و به دنبال حقیقت ... عهد بسته بودند که هرگاه در مسیر خود یقین نمودند که دچار

اشتباه شده اند از مسیر و باور های خود احتراز کنند.... آنها امروز به این یقین رسیده

اند...سوال این است که آیا ضمانتا در مسیر فعلی باقی میمانند؟باید بگویم خیر!!! اگر کسی

به آنها ثابت کند که مسیر آنها نادرسته باز هم به مسیر قبلی خود باز میگردند..خب ...

در این اعتقاد و عدم اعتقاد چه چیزی تغییر میکند؟ جواب این است ...انسانیت آنها متعالی

میشود...آنها خود فروش نیستند –به دین اجدادی هم نمیخواهند عمل کنند آنها اهل تحقیق

هستند..فرق یک انسان زود باور با یک انسان محقق مثل فرق یک گوسفند با یک

دانشمنده ...هردو به طبع خود عمل میکنند اما گوسفند پیروی کورکورانه دارد اما یک

انسان محقق بدون استدلال هیچ چیزی را نمیپذرید .حتی اگر پیمایش مسیر آنها مشترک

باشد به یک عمله اگر بگویی تو از دانش چه میدانی؟ شاید بگوید هیچی... ابن سینا هم

گویا گفته تا بدانجا رسید دانش من /که بدانم همی که نادانم....ابراز نادانی ابن سینا عین

علم اوست بر دور نمایی که از علوم متصور بود اما ابراز نادانی آن عمله عین نادانی

اوست هر چند جمله ها و صورت افعال یکی است... شما فرض کنید یک موسیقی دان

هستید و یک اثر موسیقی مهم را گوش میدهید و لذت میبرید –زهرا خانوم هم که رخت

چرکاشو شسته با چادر به کمر بستش هم همون موسیقی را گوش میکنه و خوشش میاد

... اما طرز تلقی شما از آن موسیقی و احساسی که به شما انتقال میده فرق میکنه با

احساسی که به ایشون منتقل میشود...برای چی؟ برای اینکه {طرز تلقی ما و طرز

برداشت و احساس ما از مسائل مختلف به انسانیت و وجود درونی و کاراکتر ما بر

میگردد نه به عینیت افعال}وقتی این را درک کردید حالا متوجه میشوید زندگی دوست-

نامزد یا همسر شما با زندگی شما متفاوت بوده....برای همین در وحلهء اول از خود

بپرسید ...من چه کسی را انتخاب کردم؟ خودم را که انتخاب نکردم ! آقا یا خانم فلانی

را انتخاب کردم درسته؟؟؟ پس نمیتوانم از او توقع داشته باشم عین خواسته های من رو

اجرا کنه...به دلیل خیلی ساده...چون او، من نیست...خودشه!! بنابر این بیایید شرایط

درونی و ذاتی او را بررسی کنید 3 وجهی را که عرض کردم از او بررسی کنید ...

بعد ببینید آیا او انسان شایسته ای است یا خیر..بعد از انتخاب شما حق ندارید به او

بگویید تو چرا اینجوری زندگی میکنی اونجوری زندگی نمیکنی؟؟؟ یک نفر را میشناختم

که با دختر خانمی قرار ازدواج داشت...دختره به او میگفت ببین من تورا خیلی دوست

دارم اما چرا مثل سوپور ها لباس میپوشی؟ چرا صدات ظریفه؟چرا چهره ات بچگانه

است؟ چرا شغلت اینه؟چرا دوستات این ها هستند؟چرا درآمدت این جوریه من با این

درآمد نمیتونم زندگی کنم.چرا خانواده ات اینه؟ یک سوال ...خب ببخشید یک انسان از

چه چیز هایی تشکیل شده؟؟ از همین چیز ها دیگه !!! وقتی شما به او میگویی تو

اینجوری نباش اونجوری باش یعنی ...من تورا دوست ندارم تو باید خودترا تغییر بدهی

تا من تو را به نوکری بپذیریم و بشوی سگ در گاه من !!! آخه این شد حرف؟شما فکر

میکنی خودت هم مطلوب کامل فرد مقابلتون هستید؟مسلما خیر...اگر اون 10 تا عیب

داره شما هم 5 تاشو داری..... اما ... اما زمانیه که شما چون طرف مقابلت را دوست

داری ،تمایل داری که او پیشرفت کنه و رفتار های نادرستش را تغییر بده...یعنی چی؟

یعنی شما او را پذیرفتی – همینطوری هم اورا قبول کردی اما یک سری مشکلاتی داره

که فکر میکنی اگر آنها را نداشته باشه چقدر عالی میشه....خب فقط در حد پیشنهاد ..

.اگر مزخرفات و آمال و آرزوی خودترا دوست داری...بسیار خوب ....برو دنبال همون

دیگر چرا این بیچاره را انتخاب کردی ؟اگر نه اورا انتخاب کردی (در هرساحتی مهم

نیست چون هر ساحتی موجبات خاص خودش را دارد) باید حدود خودت را بدانی و در

حدودی که مرتبط به شما نیست دخالت نکنی مگر با گفتگو..... چه موقع باهم در این

باب باید گفتگو کنی؟زمانی که میخواهی معیارت استدلال باشه که این رفتار به این دلیل

خوبه یا به این دلیل بده... انتخابی که با تمایل شما هر گونه تغییر بی هدف و بیخود در

خودش ایجاد کنه صرف اینکه تو دوست داری اسمش برده است نه دو ست و نه همسر

....اصلا بنظر من اختلاف نظر- سلیقه و یا نوع مشی زندگی کاملا طبیعیه اگر دو نفر

این اختلافات را نداشته باشند معلوم هدارند خودشان را بهتر از اونی که هستند نشان میدهند

...بنابر این اگر کسی را دوست دارید باید اجازه بدید خودش باشد ...بدترین و گند ترین

کار و ابزاری که غالبا هم خانمها در این ابواب استفاده میکنند ...قهر کردن-گریه کردن و

از این قبیل موضوعاته مردها هم فریاد زدن-رفتن از خانه بیرون و .... است. اینها

روی ذهن طرف مقابلتون فشار وارد میکنه و هر کسی هم یک مدتی میتواند این

استرسها را تحمل کنه بعد از شما متنفر میشه و راه خودش رو میره.... آخه این چه

منطقیه ؟که شما به زور طرف مقابل را مجبور کنید که موضوعی را که باور نداره

انجام بده ؟که چی؟ شما خوشت بیاد؟ شما که حقوق اولیه انسانی این فرد را رعایت

نمیکنید میخواهید فردا دوست یا همسر مناسبی برای این فرد باشید؟ یک نکتهء حاشیه ای

باید عرض کنم معمولا خانمها در مورد دوستان قبلی فرد حساسیت خاصی دارند- در

مورد کارهایی که کرده ...... اگر خانم هستید هیچوقت از طرف مقابل خود نپرسید که

قبل از من دوست دختر یا نامزد داشتی یا نه...چون معمولا با این سوال شان خودتان

را مضمحل کردید.و نکتهء بسیار مهم این که فردی را انتخاب کنید که واقعا به پاکی و

صداقت او ایمان داشته باشید چون معمولا دوست همه –دوست خوبی نیست (منظورم

همه اقشار مختلفه)هیچوقت در آن واحد با بیش از یک نفر ارتباط عاطفی نداشته باشید

حتی اگر موضوعتان هم ازدواج نباشد چون حتی اگر شما در ذهنتان کسی را دوست

داشته باشید و با دیگری صحبتهای عاطفی داشته باشید به فرد اول خیانت کردید و

خیانت فکری هیچ فرقی با خیانت جسمی ندارد . اما اگر ظن و گمان خیانت را در طرف

مقابل داشتید با او گفتگو کنید مثل دو تا انسان متمدن که آقا من در ذهنم نسبت به شما

چنین فکری دارم بنظر شما چجوری این مشکل ذهنی من باید حل بشه؟ یعنی حتی اگر

مشکل ذهنی هم دارید با کمک همدیگه آن را حل کنید نه اینکه مثل رستم عربده بکشید

و گریه و زاری و ...ر اه بیندازید و تهدید و قهر و .... من تصور میکنم دورهء انسانهای

غارنشین به پایان رسیده و امروز مردم کمی متمدن تر باشند ..... اگر هم دیدید با هم

نمیتوانید کنار بیایید خیلی خوب...مثل دو تا انسان از هم جدا شوید ... تمام شد و رفت.

فکر و روح خودتان را برای کسی هزینه کنید که لااقل ارزشش را داشته باشد .از فشار

آوردن به ذهن طرف مقابل خود خودداری کنید چرا که اون بدبخت شمار ا انتخاب کرده

که به آرامش بیشتری برسه نه اینکه با یک موجود نق نقو روزشو شب کنه و شبش رو

روز کنه... همینطور از پیله کردن به فرد مقابل که مخصوصا در آقایان دیده میشه..اصرار

اصرار که تورو خدا منو بعنوان خاک قدمت قبول کن ...حالا طرف مقابل اصلا محلش

نمیذاره ها...اما این آقا آنقدر بیشخصیت و نفهمه که فکر میکنه با اصرار میتواند نظر

ترحم آمیز آن فرد را به خود جلب کند....یک از ویژگیهایی که نشان میده فرد بزرگ

نشده تمایل ویا ادعای خود کشیه.... اداهای بچگانه است ...نامزد یکی از دوستانم ماشاءالله

قد گودزیلا بود سنش هم فکر کنم 4 5 سال از حضرت نوح کمتر بود ... یک ادا

اصولهای مزخرفی در میآورد که ...من گربهء ملوس و ناز تو ام و .... آنهم جلوی

جمع ..... البته حیف که خرس جزو گربه سانان نیست وگر نه میشد از این حرف ایشون

یک برداشت واقعی داشت... خجالت هم نمیکشند دختره خرس گنده یک اداهایی در

میآره که انگار بچه دوساله است ...همینطوری این اداها بعلت تلقین یواش یواش میشه

جزو شخصیت انسان ...اگر با چنین جانور خرس گربه نما بر خورد کردید سعی کنید

با گفتگو و باز هم استدلال رفتار های اجتماعی صحیح را به او گوشزد کنید لااقل به

او بگویید که این رفتارش در شان سن وسال او نیست.... در هر حال اینها مواردی

است که با رعایت انها میتوانید از بروز مشکلات پیشگیری کنید.اگرهم مشکلی پیش

آمد با همان روش سابق که هر مشکلی مال زمان خودش است اگر آسیبی از این مشکل

بر وجود من وارد شده باید با عقل و شعور آن آسیب را بر طرف کنم نه اینکه آن خاطره

را از قبرستون خاطرات زنده کنید و روحی عیسی را از آسمان چهارم که معلوم نیست

کدام جهنم دره ای است در جسد متعفن آن خاطره بدمید و آنرا زنده کنید و باز به جان

خودتون بیندازید.....سعی کنید همیشه انسان باشید یا اگر هم انسانیت ندارید لااقل ادای

یک انسان با شخصیت را در بیاورید تا شاید سجایای اخلاقی در درون شما نهادینه شود

....باز هم عرض میکنم با کسانی که دوستشان دارید و آنها را شایسته میدانید مثل یک

انسان گفتگو کنید اگر انها هم شما را دوست داشته باشند مطمئنا به تمایلات شما توجه

خواهند کرد اما نه با تهدید و عربده کشی و گریه و زاری..... نکتهء بعدی این که طرز

تلقی شما از این که فرد مقابل شمارا دوست ندارد وباید حقیقی باشد نه تصورا ت

دیوانه وار بی باعث و بانی .... باید ببینید این طرز تفکر بر چه مبنایی استواره بهترین

را ه اینه که از خود او در این مورد بپرسید و از او بخواهید

که معنایی برای دوست داشتنش به شما انتقال دهد یعنی من شما را دوست دارم بعنوان

یک دوست؟یا بعنوان همسر؟به شما وفادارم یا خیر؟ در هر طبقه ای این دوست داشتن

طبقه بندی شد از او در همان سطح توقع داشته باشید باز هم عرض میکنم ..... جملهء

مهم "بزرگترین دشمن شما...شما هستید و زمانی که به خاطرات دروغین و یا خیالات

احمقانه و ابلهانه و بی اساس خود مراجعه میکنید ....به جرم واهی فرد مورد نظر را

بدون اینکه بیچاره حضور داشته باشد در دادگاه خیال خود محاکمه میکنید و بعد از دیدنش

حکم قضائی مورد نظر را اجرا میکنید ....در حالی که اون بیچاره فقط عربده ها-

گریه ها و بد اخلاقیهای شما را میبیند و بقول دوستم اصلا نمیدونه تو کربلا کی رو

کشتن ...... در این صورت شما دچار بیماریهای روانی می شوید ... که دیگه خودتون

هم نمیتونید وجود خودتونو تحمل کنید .... باز هم عرض میکنم بهترین روش برای حل

مشکلات فی مابین گفتگو است اما از راه عقلانی ...به طرف اثبات کنید که نمیخواهید 4

چوب اختیاری او را از بین ببرید...به او اثبات کنید که رفتار خاص او شمارا آزار

میدهد و یک راه حل منطقی به او ارائه بدید . یا با او برای ایجاد یک راه حل بدرد خور

گفتگو کنید" من نمیدانم این چه منطقیه که بعضی ها بعد از کلی مرافه میگویند تو اینی

اونی و ....پس بدرد هم نمیخوریم.... خب بابا اگر گفتگوی تو برای رسیدن به یک

نتیجهء مشترک و بهبودی وضع فعلیه ...خب پس این اداها چیه؟ ...بعضی دیگر هم

که خدا برکت بده قلبشون مثل گاراژ میمونه ..... هر روز یک نفر وارد میشه و خارج

میشه وقتی هم بهشون میگیم آقا شما مگه آدم نیستی ؟آخه این چه بساطیه؟ با ژست

بچگانه ای میگن آخه اینجوری دوست دارم ....اینو دوست دارم او نو دوست ندارم

و ...... گاراژی تحت عنوان قلب تاکسی های زوار دررفته ای تحت عنوان دوست از

جنس مخالف و ...... خیلی از مطالبی که من مینویسم از منابع مراکز مشاوره است

منتها سعی میکنم در قالبی بنویسم که کار آیی داشته باشد ....... میخواستم امروز در

مورد موسیقی بنویسم که نشد ...امیدوارم برای سری بعد موفق به نوشتم این موضوع

بشم اما تمام راههای سعادت در یک جمله خلاصه میشه ...عقلگرایی – شعور و حل

مشکلات باز هم با درایت و عقلانیت ...عقل بهترین مخلوق خدا است.... خرد نگهدارتان

چجوری خوشبخت بشیم؟(راه سعادت 13)

با سلام به شما عزیزان مدتها بود در مورد راه سعادت مقاله ای ننوشته بودم فکر کردم

برای تغییز ذائقهء نوشتاری به آن متوسل شوم .در بخش 12 در مورد تحرک پذیری و

تغییر دادن و ...نوشته بودم . در این سری میخواهم در نقش توسل و دعا کردن و سایر

مقولات در زندگی بنویسم...شاید دیگه این قصه مجیکال شده روز مرّگی مردم ما.دارید

میرید سر امتحان قرآن میبرید یا از زیر قرآن عبور میکند-در جنگ و ... هم همینطور

لفظ توکل به خدا لفظی است که روزی دهها بار ممکنه آن را بشنویددر توحید قبلا ذکر

نمودم که دعا کردن یعنی دعوت خدا به زندگی یعنی دعوت از حکمت الهی به زندگی

و یعنی مثل آدم زندگی کردن حالا دعا در اینجا چه نقشی دارد؟دعا یعنی بازگشت به

توحید که امری فطری است و یکی از افعال بحساب می آید که البته بع داز تلاش تمامی

جوارح برای نیل به مقصود محقق میشود.مثلا شما میخواهید در مسابقات برنده شوید.از

بهترین سیستم تمرینی- بهترین رژیم غذایی استفاده میکنید-تمام تلاش خود را مینمایید و

از خدا میخواهید شما را موفق کند یعنی شما را با سیستمی آشنا کند که در صورتی که

در آن سیستم تمام تلاش خود را نمودید بتوانید با بالاتر قرار گرفتن از فرد مقابل به

مقصود خود برسید.... اما دعا های امروزی چیه؟؟ مثلا تیم ملی ما ... نه سیستم درست

داره- نه تمرین درست- نه سرمایه گذاری درست-نه سرمربی درست و.... آنوقت

مردم هی دست به دعا بلند کنند که خدایا این تیم پیروز بشه!تورا به حق قنداق خونی-

تورو بحق شمشیر دوشاخ-تو رو بحق لبان تشنهء مسلم بن عوسجه و تیراندازی حبیب

ابن مظاهر...... خب همه اینها درست که چیکار کن؟ آهاااان...که تیم بی لیاقت ما را

بیا کُچ کن و تیم حریف را بزن شل و پل کن و نا حق و ناروا آنها را اوت کن و عدم

مدیریت و نفهمی مسئولان را با یک یاعلی بپوشان و نا حق و ناروا بیا ما رو قهرمان

کن و با یک عمل شیطانی و بر خلاف سیستم خلقتت بر خلاف عدل و با تعصب

احمقانه ای مثل تعصب احمقانهء ما بیا و به ایرانی جماعت عزتی را بده که خودش

با دست خودش (مثلا در زمینهء ورزش)نابود نموده !!خدا هم بگه ای داد... اینها باز

از رمز پلی استیشنی استفاده کردند که تیمشون نسوز شده و باز قنداق علی اصغر را

آوردند وسط !ای داد چه خاکی به سر بریزم مجبورم حاجت اینها را بدم و بشم

معاذ الله بردهء اینها وهر چی از من میخوان باید بگم چشم!!!!!اینه مفهوم دعا از نظر

عامهء مردم احمق ما!شما درس نخواندی میخواهی بری کنکور امتحان بدی از خدا

انتظار داری قبولت کنه یعنی چی؟یعنی بشود معاذ الله یک ظالم نفهم! و بیاد حق یک

بیچاره را توسط دعای تو غصب کنه و سرنوشت کسی که استحقاق قبولی داره را بهم

بریزه چرا؟چون تو متوسل به یک مشت آهن پاره شدی یا متوسل شدی به مشک سولاخ!

خدا یا اگر تو خدایی هستی که همه مردم تورا میشناسند و به تو متوسل میشوند،اگر تو

خدایی هستی که جامعهء ما آن را میپرستند ،اگر تو خدایی هستی که بخاطر دو قطره

اشک به اندازه ء بال مگس بدون احقاق حق دیگران درب بهشتت را برروی افراد

چاقو کش و ناباب باز میکنی...خدایا بعد از 15 سال تدریس توحید واقعا از تو بیزار و

متنفرم!من خدای عاقل و عادل میخواهم نه خدای نفهمی که با یک یا مسلم بن عقیل

دست و پایش بلرزه و هرچه من تمایل دارم بدون در نظر گرفتن مصلحت من به من

اهدا کنه و خدای من از خدا شما ها فرسنگها دور است.هدف از خلقت تکوین و تشریع

بوده از دید مخالفان و موافقان قرآن- چیزی که سبب ایجاد اینهمه اختراع در جهان شده

احتیاج بشریت بوده.واگر شما در جایی بودید که تا تمایل به آب داشتید یک لیوان آب

در مقابل شما حاضر میشد دیگر تلاشی برای لوله کشی آب نمیکردید...زمانی که دو

تا تیم در مقابل هم هستند روز بروز سیستمهای جدید و فرمهای جدید را در مورد

روش بازی خود تمرین میکنند تا به پیروزی برسندالبته نقش برش حقایق مختار را (که

در توحید کاملا به آن اشاره نمودم) را نمیتوان فراموش نمود. و درگیر شدن با حریفی

قوی این را میطلبد که انسان مرتبا شرایط خود را به کمال برساند پس... وجود مشکلات

باعث میشود که انسان راهکارهای مناسب و جدیدی را برای تفوّق بر حریف خود بیا بد

و این امر سبب تعالی و کمال آن موضوع بخصوص میشود بعلاوهء انسان عامل آن

طریقه-زمانی که شما در رقابت تنگاتنگ علمی با فردی شایسته هستید مجبورید روشهای

جدیدی ابداع کنید تا موفقتر از فرد مقابل شوید و این باعث پیشرفت سیستم علمی مذکور

میشود ...حالا تصور کنید مثلا در مورد زبان آیتلس و کسب نمرهء بالای هفت یکباره

بگید ای خدا بحق شمشیر دوشاخ.... و از آسمان جوابها را به شما بگویند.... یا در

نمره ء شما دست برده شود.... آنوقت در سیستم تحصیلی شما چه تغییری ایجاد شده؟

در روش تفهیمی زبان چه تغییری ایجاد شده من نمیفهمم وسط درس فزیک محض

حضرت علی اصغر 6 ماهه چکاره بوده؟معلم فزیک بوده؟فزیک هالی دی درس میداده؟

چگونه از خدا انتظار داریم که از روی هوا با بکار بدن 4 تا عبارت عربی که با لفظ

با مزهء "یا" شروع میشود خوسته های غیر معقول ما را بر آورده کند؟ همینه که عرض

میکنم تقریبا تمام کسانی که دنبال علوم غریبه و حتی تماسل به علوم غریبه دارند دچار

بیماری روانی هستند یا مشکلات عدیده و وحشتناک خانوادگی دارند یا گدا گشنه هستند

یا در عشق شکست خورده اند تا همه اینها را با هم دارند... یک در میلیون هم پیدا

نمیشود که کسی به این علوم علاقه مند شود و سالم باشد.... توی همین وب دیدید

دیگه ...الان مدارک کشوری و جهانی من رسیده به 67 تا در لیگ تیر اندازی با کمان

استان تهران هم دررشتهء کامپوند عضو هستم و جزو 3 نفر برترینهای باشگاه اسمم

رد شده برای لیست مربیگری با کمان .... یک مدتی که همه میگفتند تو دروغ میگی

مگه میشه.... یک نفر اینهمه موفق باشه؟ تا اینکه عکس مدارکم را با شماره سرتیفیکیت

به درخواست دوستان در وب قرار دادم.... بعدش که دیدند از نظر مالی و ورزشی

و هنر و ... اینهمه موفق هستم گفتند چی؟؟؟ حتما جن و دیو و غول بتو کمک کرده!!!!

و این در حالیه که من 6 ساله کوچکترین حرکتی در این موراد انجام ندادم !تازه اگر

در موارد علوم غریبه ای هم موفق شده باشم باز با تلاش خودم بوده .... انجام 138

دوره ریاضتی مگر کار هر کسیه؟یکسری گفتند آهاااان تو رفتی گنج نادرشاه رو از تو

مشهد در آوردی!!! به همین خاطره پولدار شدی!!! البته زمانی که خریت در میان

باشه همین میشه دیگه.... بالاخره میخوان به زور یک چیزی بگن که بلللله.... تو با

تلاش خودت به چیزی نرسیدی.اینها روزی 12 ساعت فعالیت آموزشی من رو که

نمیبینند چون خودشون یک مشت بی مصرف هستند فکر میکنند همه باید مثل اینها باشند

.... طرف یک لیسانس خاک تو سر را با 3 میلیون بار مشروط شدن نمیتونه بگیره چون

بیعرضه و بیلیاقته آنوقت وقتی میبینه یک نفر موفق تر از اونه مسلما باید فکر کنه که

غول و دیو بهش کمک کردند (همون تصور مجیکال)در حالی که حدود 80 در صد

عمر من به بطالت کامل گذشت! و نیمی از این 20 درصد هم صرف مزخرفات شد

مثل جفر ورمل و آسترولوژی و ... به همین خاطره اینهمه ردیه بر اوفاق-آسترولوژی-

دعانویسی-جفر و کثافتکاریهای دیگر نوشتم که هر کسی عقل داشته باشه با خواندن فقط

که مطلب در این موارد آدم میشه ! اما چکار کنم که مردم معمولا دوست دارند

خودشو نو از برج میلاد پرت کنند پایین تا حال افرادی که از برج سقوط میکنند را

بفهمند ...جامعهء ما شده جامعهء گوسفندی که تمام تفکراتش اینه که خدا دل قصاب را

به رحم بیاره و شاید خودش موقع بریدن سر ما دست قصابو خشک کنه ....غافل از

اینکه با بیعرضگی ها و بی لیاقتیهایی که از خود نشان میدهیم ، ما هم گوسفنده شدیم و

هم قصاب.هزار بار درس نخوندی ...دیدی که نه حضرت عباس برات کاری میکنه و

نه لعنت بر ابن ملجم...باز برو موقع امتحان بجای خواندن مشتق و انتگران دعاهای

مفاتیح رو بخون و بخاطر 4 تا لفظ نامانوس عربی از خدا قبولیت را مطالبه کن-اگر نشد

با خدا قهر کن- یک توکل به خدا بگو و برو سر جلسه که خدا یا علوم غریبه و دیو

و جن و غول کمکت کنند.... آنوقت میگن چرا با لحن بی ادبانه مطلب مینویسی!!!آخه

چجوری به اینها بگم که بابا زندگی تو رنگ خودته!!! اگر میبینی زندگیت آشغاله حتی

اگر پدرو ماردت-نامزدت- آقای دزد و دیگر افراد جهان به تو ظلم کرده اند که به این

بد بختی روحی بیفتی ...به درک چشمت کور دندت نرم حقته!!! چون تو لیاقت همین

وضع رو داری ...چرا باید اینقدر از قدرت اختیارت کم استفاده کنی که یک برش

اختیاری اینجوری بخوری؟چرا نباید دانشگاه ملی قبول بشی که الان مشکل شهریه

نداشته باشی؟چرا باید در انتخابت دقت نکنی که الان بهت خیانت بشه و نامزدت بعد

از 8 سال آشنایی و قرار ازدواج الان بهت بگه :هیچس تو دنیا من رو به اندازه ء تو

اذیت نکرده و برو گمشو از زندگی من بیرون؟ چرا نباید بعد از 23-4 سال زندگی

هنوز جیره خور پدرو مادر باشی که آنها هر جوری که خواستند تورا تحت فشار

بگذارند؟چرا نباید درآمدت برای ادامهءزندگیت کافی نباشه؟ و در آخر چرا نباید موفق

بشی؟ موفق بشی یعنی چی؟......خب...رسیدیم به لفظی اعتباری که باید معنا بشه....

آقا آمدیم من دست و پایم فلج بود...انتظار داشتم قهرمان پرش با نیزه بشم چجوری ممکنه

..... یک مثال .. بار ها شده رفتید تو خیابان یک نفر با ماشین خوشگلش گاز داده رفته

یا یک جواهر یا شیء گرانبهایی دیدید که توان پرداختش را نداشتید .چیکار

میکنید؟هیچی ...میگید این خیلی خوبه اما از توان من خریدن آن خارجه(حداقل در این

دوره از ندگی)برای موفق شدن اولین شرط اینه که خواستهء شما مطابق توان شما باشه

.یکی از دوستان که خیلی بهش ارادت دارم و یکی از نوابغ ایرانه آرزو دارد برود

دانشگاه هاروارد درس بخواند...خب.... این خیلی عالیه اما چند نفر در کشور عنتری

میتواند برود هاروارد؟کشوری که قبلا عرض شد در تخییر همیشه ثابت شده بدترین

انتخاب خود را انجام میدهد! از آن گذشته وقتی سطح زبان شما در حد عالی نیست که

نمیتوانید به این موضوع توجه کنید.پس موقیت هرکس به اندازهء توان اوست اما مشکل

اینه که ما توان حقیقی خود را نمیتوانیم درک کنیم.من توان معمولی را 12 ساعت فعالیت

بدرد خور روزانه تلقی نمودم درسته که توان ذهنی افراد متفاوته اما اگر شما روزانه

12 ساعت بی وقفه کار مفید کنید میتوانید به خیلی جاها برسید و لزومی ندارد فعالیت شما

صرفا تحصیلی یا کاری باشه...مخلوطی از فعالیتهای مختلف مثلا من روزی معمولا4

ساعت ورزش میکنم بعضی روزها دوساعت بیشتر از آن را به تیراندازی با کمان

اختصاص میدهم بعد یکی دو ساعتی مطلب مینویسم یکی دوساعتی درس میخوانم اعم

از فقهی و فلسفی تاریخی و خطهای باستانی و زبان انگلیسسی و ... بعد موقع استراحت

یا ناهار و ... به استدلالاتم فکر میکنم و نظریاتی که در مورد جهانهای دیگر دارم یا

مطالبی که خواندم یا ورزشهایی که انجام دادم و دنبال سیستم عملکرد بهتر میگردم و

.... 4 ساعت هم به خودم اجازه میدهم هر حقه بازیی که دوست دارم انجام بدهم مثلا

تلویزیون ببینم و ...که البته سعی میکنم برنامه های علمیی مثل چهار سوی علم رو ببینم

و.... و حدود 8 ساعت هم استراحت میکنم مخصوصا در ایامی که ورزش سنگین

میکنم هر چند زمانی بود که فقط 3-4 ساعت میخوابیدم.میزان مواد غذایی اعم از

پروتئینها و ... که باید به بدنم برسد را تنظیم میکنم بر اساس نوع رژِیم غذایی که دارم

در ضمن الان کار خاص مالی انجام نمیدهم اما زمانی بود که مجبور بودم بیشتر وقتم

را به کار مالی اختصاص دهم.... (نکتهء مهم در کارهای مالی اینه که شما سرعت

گردش پولتان را بالا ببرید نه اینکه سرمایه اتان را به امید گران شدن نگه دارید ...)در

هر حال همینکه شما دنبال روش درآمد زایی دیگری غیر از اینی که الان هستید نباشید

هم نوعی کار محسوب میشه. پس توان شما بر اساس شرایط اجتماعی – خانوادگی-

مادی و ذهنی و غیره ی شما تغییر میکنه. باز هم عرض میکنم مهم نیست شما چه کار

مفیدی انجام میدهید مهم اینه که 12 ساعت روزانه را به فعالیتهای بدرد خور اختصاص

دهید –نکتهء لازم دراین موارد کسب رکورده چه ورزشی چه تحصیلی و چه ....ببینید

رکورد مثلا درس خواندن تفهیمی شما(که درس را متوجه شوید)چند ساعته که باید

حدود 1.5 ساعت باشه بعدش بلافاصله برای استفاده از ساعات چه کاری را می توانید

با آن مچ کنید(مثلا موسیقی یا نقاشی)چون نباید استراحت غیر فعال در این 12 ساعت

داشته باشید حتی اگر خسته شدید و میخواهید استراحت کنید میتوانید با گوش دادن به

سی دی های آموزش زبان اوقاتتان را سپری کنید...بعد از کسب رکورد حالا شما کسی

هستید که خودش رابیشتر شناخته و بر اساس این شناخت میتوانید بای خود برنامه ریزی

کنید.بر اساس توانائیهایتان دو نوع برای خود برنامه ریزی کنید-برنامه ریزی کوتاه

مدت(برای رسیدن به اهداف فوری) و برنامهء بلند مدت برای رسیدن به اهداف طولانی

تر-مثلا اگر ورزش میکنید هدفتان بالابردن رکورد تان به اندازه ای که تعیین میکنید

باشد مثلا درمورد سیستم بدن این باشد که 2 کیلو به وزن عضله اتان اضافه کنید و

1.5 کیلو چربیهای خودرا حذف کنید در مورد هنر این باشد که روزی 1 نت را

(بسته به نوع حجم و سختی نت)اجرا کنید .در حینی که این کار را انجام میدهید اهداف

بلند مدتان این باشد که مربیگری مثلا نقاشی یا پروزش اندام بگیرید..لازمهء این کار

چیه؟ اینه که شما بروید و تحقیق کنید ببینید برای کسب مربیگری چه چیزهایی لازمه

و بروید لوازم آنرا فراهم کنید و منتظر اعلام کلاسهای آن باشید(مثل من که بیش از

یکساله منتظر اعلام کلاسهای مربیگری فدراسیون تیراندازی با کمان هستم)از تمام اینها

مهمتر و مهمتر اینه که این سیستم 12 ساعت را روز مره زندگیتان کنید نه برای یک

هفته مشغول باشید بعدمثل درس خواندتان بگید ولش کن....تلاش در هر چیزی

معیارهای خاص خودرا دارد یک نکتهء مهم"شما همیشه ء خدا اشتباه میکنید...همیشهء

همیشه فرصتهایتان را نابود میکنید چون راه سعادت یعنی کوتاهترین راه ممکن با کمترین

هزینه بر اساس نهایت توانایی شما"من از شما انتظار ندارم اشتباه نکنید بلکه انتظار

من ازشما اینه که با شناخت وضعیت فعلی خود کمترین اشتباه را مرتکب شوید فراموش

نکنید که اشتباه تاوان داره و زندگی به قساوت تمام این تاوان را از شما میگیره اگر

اشتباه کنی و درس نخوانی و مشروط بشی (چون از درس بدت میآد)این درس ناراحت

کننده را باید یک ترم بیشتر از دیگران بخوانی یعنی حماقت محض.... مهمترین چیزهایی

که قبلا به آنها اشاره نمودم نظم و مرتب بودن در فعالیتهای روز مره است و بهترین

استراحت –فعالیت در زمینه های دیگر است مثلا شما ورزش کردید و عضلات

دلتوئیدتان خسته شده خب... چشمتون که خسته نشده...برید تاریخ ویلدورانت بخوانید...

شبها بجای دیدن فیلمهای قتل و آدم کشی برید یک کتاب بخوانید تا خوابتان ببره.... همیشه

تلاش کردن اینجوری نیست...بذارید تعریفم را از تلاش خدمت شما عرض کنم...تلاش

یعنی روشی که بیشترین کسب لذت را از آن کار متصور هستید چه اینکه اهدافتان کوتاه

مدت باشه چه اینکه اهدافتان دراز مدت باشه.... خودتان را توجیه کنید ...وقتی یک

جملهء سخت عربی- انگلیسی یا دانشگاهی میخواهید یاد بگیرید فکر کنید خب اگر من

این رو یاد نمیگرفتم چیکار میکردم؟میرفتم با دوستان ولگردی یا آقای شصت چی

مسخره با آن قصه های یخ و بیمزه اش را میدیدم دیگه..... خب این که بهتره لااقل

یک چیز جدید یاد میگیرم.... کلید طلایی{اگر نمیتوانید شرایط تحمیلی موجود را تغییر

دهید...شرایطی که تغییر آن دردستان شما است را متحول کنید، آن شرایط تحمیلی

خود بخود یا تغییر ماهیت میدهند یا اثر زهراگین آنها کم میشود} پس اگر احساس بدبختی

میکنید یک معنا بیشتر نداره...تو بدبختی و خودت این بدبختی را به بار آوردی ...حالا

ناراحتی ؟نمیتونی این وضعرو تحمل کنی؟خب آن چیز هایی که تغییردادنش در اختیار

تو است را تغییر بده من ضمانت میکنم زندگیت به بهترین شکلی اداره بشه حتی اگر

4 دست و پایت را اره کرده باشند.... روزی 12 ساعت فعالیت را فراموش نکن.....

روزهای اول برای شما این کار سخته؟نه نباید باشه فعالیت که همش کار مالی و خواندن

درس نیست... میتونی بری کوهنوردی(بعنوان ورزش نه ولگردی)میتونی بری موزه های

مختلف رو ببینی...میتونی به هنر مخصوصا خطاطی-نقاشی و ...رو بیاری اما اینو

یادتون باشه هر کاری که میکنید هدف دراز مدت شما رسیدن به استادی باشه نه وقت تلف

کردن.... پول نداری؟خب عیب نداره کتاب بخون- پول خرید کتاب نداری ؟مهم نیست برو

عضو کتابخانه بشو... یا فکر کن که چرا نباید پول داشته باشی؟برو مربیگری موسیقی

و ... بگیر بعد کلاس خصوصی بذار....از دوستانی که در این زمینه ها مهارت دارند

کمک بگیر....یک راه دیگه هم هست .. انسان .بایک ولگرد لنگهء خودش بشه هی ور

ور ور چرندیات پای تلفن ببافه و آخرش بعد از 4 ساعت ور زدن بگه...خوووووووب

چه خبرررررر ....قربونت پس تا حالا چی میگفتید؟یا اینکه بنشینه از رنگ شلوار

خاله قزی تاتنبان علیرضا و ست بودن جوراب کاثوم با روسریش صحبت کنه یا اینکه.

..یا اینکه عاشق بشه....... عاشق تون صدا...عاشق چربیهای قلنبه قلنبه زینب و فاطی

یا هیکل لاغر مردنی قاسم و بجای اینکه بیاد این کتابهای وامونده ء دانشگاهی رو بخونه

بره در روئیاهای الاغوارش خودش رو وامق و دیگری را عذرا ببینه ...خودش رو لیلی

و طرف مقابل را مجنون ببینه و یک مشت شرو ور قطار کنه که...چرا جام مرا

بشکست لیلی ؟... بابا لیلی کدومه ؟مجنون کدومه برو به خاک تو سری و بدبختیت برس

...نون نداری بخوری سواد که نداری شغل که نداری اینم از هیکل بدقواره ات....

برو به زندگیت برس بیچاره 4 روز دیگه که جوونیت گذشت... نه غول به دادت

میرسه نه خدا نه شمشیر دوشاخ نه مجنون...هنر و علم و دانایی و ثروت تو است که

به دادت میرسه که دستت پیش این و اون دراز نباشه...میگن...استاد راست میگه

باریک الله...حالا راه زندگی رو فهمیدیم...من خوشخیال هم میگم خدارا شکر که یک

نفر هدایت شد یکباره میگه.... پس من میرم گنج کنی..... آن یکی میگه میرم جن میگیرم

تا منو میلیاردر کنه...آن کی میگه من برای اینکه هیکلم خوب بشه روزی دو ساعت

میرقصم ...اون یکی هم میگه من خیلی هنر مندما ....کوبلن دوزی و شمع سازی بلدم

از این هنر ها بهتر میخوای؟؟؟؟ به خدا اگر من با آجر حرف زده بودم بعد از این 4

سال آدم میشد ...اما چه کنیم که.....اصل بد نیکو نگردد هر که بنیادش بد است ...تربیت

نا اهل را چون گردکان بر گنبد است...اگر میخ آهنین در سنگ برود و اگر گردو روی

گبند توانست بایستد ...بعضی از این دوستان ما هم راه سعادتر ا میفهمند ...اما مهم

اینه که من اینها را بنویسم...چون دوستون دارم... به خدا بقدری بر علوم پسیکو لوژی

و سایکو لوژی و علوم غریبه واقفم که حد نداره...... اما به جان خودم از زمانی که

با خودم آشتی کردم جایی برای استفادهء این علوم پیدا نمیکنم.... بجای خواندن دعای

امّن یجیب –بجای خواندن 7 قفل و 6 کلید و 40 کاف و زهر ماریهای دیگه..... دقت

میکنم که وضعم را تغییر بدهم... چون هر کسی لیاقتش همان وضعیه که در آنه دقت

کنید {حتی اگر آن شرایط به او تحمیل شده باشد... حتی اگر آن شرایط به او تحمیل

شده باشد... و حتی اگر آن شرایط به او تحمیل شده باشد... }تو شرایطی را که

میتوانی تغییر بدهی تغییر بده نه به خدا توسل کن نه به شمشیر دوشاخ.. از روشهایی

که گفتم پیروی بکن ...ببین برات ضرر داره یا سود... ببین زندگیت چه رنگی میشه

... اما همیشه به دو موضع عمل کنید هنر مخصوصا موسیقی و ورزش مال یک روز

دو روز نیست...تا آخر عمر آنها را داشته باشید و هر روز تمرین کنید(معیار موسیقی

تعداد نتهاییه که میزنید که باید بالای 500 تا باشه و معیار ورزش هم ورزش حرفه ای

در رشته های مشخص)...شاد باشید

۱۳۸۸ تیر ۱۵, دوشنبه