۱۳۸۸ مرداد ۱۲, دوشنبه

اصلاح ارتباط با جنس مخالف و حل مشکلات عاطفی راه سعادت 14

با سلام خدمت شما دوستان محترم ....ادامهء راه سعادت را با یاد آوری این مقوله آغاز

میکنم که قرار شد برای وقت های روز مره برنامه ریزی صحیح داشته باشیم یعنی

روزی 12 ساعت کار مفید که بخشی از آن رسیدگیهای مادی مثل دقت به جسم و اوضاع

مادی-بالابردن سطح علم و دانش و دانستیهای مختلف و رسیدگی به فطریات مثل کمک

به دیگران یا رفتار های انسانی و .... .خب ...گنجاندن هنر در روزمرگی ها هم ممکنه

جزو دانستنیهای علمی باشد و هم جزو فطریات مهم این نکته است که بتوانید بین این 3

موضوع یک رابطهء معقول بر قرار کنید تصور کنید وجود انسان به 3 بخش عمده تقسیم

شود و هر بخش انسان یکی از این 3 شاخص باشد...اگر شما بیایید و یک بخشی را رشد

بدهید درست مانند این است که انسانی مثلا رشد دستش 3 برابر رشد دیگر اعضای او

باشد تصور کنید خانمی با هیکل چاق و بد قواره مثلا فوق لیسانس داشته باشد اما بسیار

شلخته واز رفتار های انسانی بی بهره باشد این مثالی بود تا بدانید که موضوع از چه

قرار است اما مسلما انسان در بعضی قسمتها میتواند موفق تر از قسمتهای دیگر باشد

مثلا یک نفر استعداد درس خواندن ندارد و دوست دارد به یک لیسانس خاک برسر

قناعت کند و حوصلهء آموختن زبانهای مختلف را ندارد و بیش از یک زبان خارجی

بلد نیست اما ورزشکار خیلی خوبیه و یک نوازندهء استثنائیه درسته که دو مورد قبلی

را در حد معمولی دارا بود اما با داشته های کنونی ضعف های قبلی خود را تا حدودی

کاهش میدهد....یادتان باشد شما اول باید برای خودتان جذابیت داشته باشید(جذابیت

معقول نه خیالی)بعد برای دیگران ....یعنی اگر رفتار اجتماعی شما،داشته های شما

استثنایی باشد میتوانید در ذهن دیگران یک علاقهء ماندگار نسبت به خود ایجاد کنید و

خودتان هم از زندگی خود احساس خوب و پایداری داشته باشید... روابط انسانی در

اجتماع هم مساله خیلی مهمیه که جزو فطریات محسوب میشود.این که شما فرضا

اعتقاد های اسلامی دارید اما در ارتباط با فردی که بد حجابه یا انسانی که اعتقادات

شما را ندارد، رفتار انسانی داشته باشید و به عقاید او احترام بگذارید(چیزی که

امروزه اصلا آن را نمیبینیم)خود بخود موضوعیه که هم در شما و هم در دیگران نسبت

به شما احساس آرامش-امنیت و تمایل ایجاد میشود.... ببینید .... اگر شما در خیالات

خود فرد مهمی باشید ولی در عمل چنین نباشد خیلی زود شادیهای شما رنگ میبازد و

احساس اعتماد به نفس خود را از دست میدهید.داشتن ماشین فلان و داشتن 5 تا کمد

لباس چیزی به حقیقت درونی شما اضافه نمیکند بلکه شما را به یک بار بر مبدل میکند

هر چند که داشتن مادیات در حد معقول خوبه اما اگر شما بخواهید سطح شادی خو د

را بالا ببرید باید درون خود را تغییر دهید نه تعداد اتومبیلها یا کمدهای لباس خود را.

این که انسان گفتگو کند خیلی مهمه . گفتگو یکی از شاخصهای انسانی است چند جملهء

حاشیه ای در این باب خدمت شما عرض کنم بعد بریم سر بحث اصلی .همیشه این

را بدانید اگر با کسی مشکل دارید روی او قیمت تعیین کنید بر اساس 3 موردی که

عرض کردم و آستانهء تحمل خود را ارزش وجودی او قرار دهید.نوع ارتباط –

ارزش انسانی شخص و ... همه و همه تعیین کنندهء نوع روشی است که باید در

ارتباط با شخص مورد نظر داشته باشید. من به شخصه آدمی نیستم که کسی را تحمل

کنم بقول یکی از عزیزانم میگفت :مگر آدم چقدر عمر داره که باید مرتب تحمل کنه؟

عمر کوتاه این مقوله را بر نمیتابد... اما ...اما یکبار میبینید انتخاب شما در مورد

انتخاب فرد عاقل- شایسته و ...خوب بوده و حالا با او مشکل دارید . اگر واقعا این

فرد فردی است که 3 مقوله ای که عرض کردم را دارا است،پس چون ممکنه چنین

فردی کمتر به دست بیاید حیفه که انسان او را از دست بدهد .ممکنه از او خطایی صادر

بشه یا شما نسبت به او سوء تفاهماتی پیدا کنید...خب ...حالا باید چکار کرد؟جدا شدن-

برهم زدن دوستی یا هر گونه ارتباطی میتواند به سادگی صورت بگیره اما مهم اینه که

شما برای کسی که دوست خود قلمداد میکنید ،تمام سعی خود را انجام دهید...تا اینکه

دچار عذاب روحی نشوید ...البته باید دید آن اشکالی که ایشان دارد چه اندازه است

(این جملات برای اینه که بخش عمده ای از مشکلات دوستان و اطرافیان من که باعث

میشود خوشحالی رادر زندگی خود دریافت نکنند و ایجاد این مشکلات سبب

بهم خوردن روابط عاطفی یا اجتماعی آنها شده )مشکل انسانها اعتباری است و

دریافت آن نیز از طرف مقابل بستگی به نوع

تربیت –روابط خانوادگی و .... دارد .برای همین چون افراد از خانواده های مختلف

با سطوح فرهنگی مختلف هستند طبعا بین آنها چالشهایی بوجود میآیدکه باید این چالشها

را با تدبیر از سر راه بر داشت و به هم نزدیک نمود.یکی از این موضوعات اینه که

فردی کار نا شایستی را انجام داده یا شما چنین تصوری دارید.به فرد میگویید چرا این

کار را انجام دادی؟او میگوید من چنین کاری نکردم. خب در اینصورت یا شما اشتباه

میکنید یا اینکه آن فرد مذکور آن کار را کاری نادرست میداند که خلاف واقع را به

شما میگوید... از دید من نه تنها این امری زشت نیست بلکه بسیار ممدوحه... بزرگواری

ایجاب میکند که به آن فرد فرصت بدهید مشکلش را حل کند یا اینکه زمانی که او

میگوید من تمام تلاشم را میکنم تا مشکلم حل شود ...شما باید به او این فرصت را

بدهید(البته به شرطی که انتخاب شما از روز اول انتخابی با معیار هایی که عرض

کردم باشد)جنگ و جدل بر سر موضوعات واهی چیزی جز کدورت طرفین ندارد.

این بحثی است که بردو باختش هردو باختن است و هیچ یک از طرفین بردی را در کار

نامهءخود ثبت نمیکنند .بهترین راه برای حل مشکلات ،گفتگو کردن است.گفتگو .... بجای

مرور خاطرات زشت-بجای مرور اینکه من نمیتونم با فلانی کنار بیایم –بهتره ببینید

مشکل از کجا آغاز شده؟خودرا یک لحظه جای او بگذارید ببینید در شرایطی که او بوده

میتوانید زندگی کنید یا خیر؟ بار ها گفتم احمقانه ترین روش برای موضوعی که شمارا

ناراحت میکند باز سازی خاطرات تلخ گذشته است..... یا تلاش برای بیرون راندن آنها از

ذهن.... ببینید ..... هر لحظه از عمر شما یک کار جدید یک پیشرفت جدیدرا میطلبد

چون انسانیت انسان ایجاب میکند بعلت حکمت الهی در دادن عمر به بشر که طبعا

برای هدفی مقدس است(نه غصه خوردن و ....)حق آن لحظه را که همانا حرکت به

سمت کمال است را ادا کنید.خب.... اگرشما مشکلی داشتید یا خاطرات تلخی داشتید دو حالت

دارد یا میتوانید آنرا تغییر دهید یا نمیتوانید.اگر نمیتوانید پس بهتره این موضوع را باور

کنید و با خیالات واهی خو درا سر در گم نکنید ...قبلا عرض کردم چند جمله در اینگونه

موارد نباید بیان شود (چرا اینجوری شد-ایکاش .... شاید- و امثال هم)در مورد لفظ

نمیتوانم....ببینید عدم توانایی یک لفظ اعتباری است که در هر ذهنی مقدار یا اندازه ء

خاصی دارد .نمیتوانم لفظی است دروغین چون همیشه با تغییر دیدگاه شما- با دقت

عمل شما ،توانائیهای شما در موارد مختلف زندگی بیشتر از قبل میشود یا بر عکس.....

بنا براین زمانی که شما به مشکل بر خورد میکنید قبل از هر چیز انتخاب خودرا بعنوان

دوست یا همسر یا ... مرور کنید . ببینید آیا این فرد انسان قابل قبولی هست یا خیر؟ از 3

جنبهء مختلف آن را بررسی کنید.... توضیح اینکه انسانها عوض بشو نیستند یعنی درون

و ذات آنها تغییر نمیکند...شاید بفرمایید که(آقا ما خلاف این را دیده ایم) درسته اما من

صحبت ذاتیت فرد را کردم نه عوارض افعالی او را ...مثلا خود مخالفان اعجاز قرآن

که صد ها صفحه ردیه علیه قرآن نوشته اند زمانی از معتقدین پرو پا قرص قرآن بودند

پس آیا آنها تغییر نمودند؟؟؟خیر!!! اتفاقا آنها هیچ تغییری نکردند... آنها افرادی بودند

حق جو و به دنبال حقیقت ... عهد بسته بودند که هرگاه در مسیر خود یقین نمودند که دچار

اشتباه شده اند از مسیر و باور های خود احتراز کنند.... آنها امروز به این یقین رسیده

اند...سوال این است که آیا ضمانتا در مسیر فعلی باقی میمانند؟باید بگویم خیر!!! اگر کسی

به آنها ثابت کند که مسیر آنها نادرسته باز هم به مسیر قبلی خود باز میگردند..خب ...

در این اعتقاد و عدم اعتقاد چه چیزی تغییر میکند؟ جواب این است ...انسانیت آنها متعالی

میشود...آنها خود فروش نیستند –به دین اجدادی هم نمیخواهند عمل کنند آنها اهل تحقیق

هستند..فرق یک انسان زود باور با یک انسان محقق مثل فرق یک گوسفند با یک

دانشمنده ...هردو به طبع خود عمل میکنند اما گوسفند پیروی کورکورانه دارد اما یک

انسان محقق بدون استدلال هیچ چیزی را نمیپذرید .حتی اگر پیمایش مسیر آنها مشترک

باشد به یک عمله اگر بگویی تو از دانش چه میدانی؟ شاید بگوید هیچی... ابن سینا هم

گویا گفته تا بدانجا رسید دانش من /که بدانم همی که نادانم....ابراز نادانی ابن سینا عین

علم اوست بر دور نمایی که از علوم متصور بود اما ابراز نادانی آن عمله عین نادانی

اوست هر چند جمله ها و صورت افعال یکی است... شما فرض کنید یک موسیقی دان

هستید و یک اثر موسیقی مهم را گوش میدهید و لذت میبرید –زهرا خانوم هم که رخت

چرکاشو شسته با چادر به کمر بستش هم همون موسیقی را گوش میکنه و خوشش میاد

... اما طرز تلقی شما از آن موسیقی و احساسی که به شما انتقال میده فرق میکنه با

احساسی که به ایشون منتقل میشود...برای چی؟ برای اینکه {طرز تلقی ما و طرز

برداشت و احساس ما از مسائل مختلف به انسانیت و وجود درونی و کاراکتر ما بر

میگردد نه به عینیت افعال}وقتی این را درک کردید حالا متوجه میشوید زندگی دوست-

نامزد یا همسر شما با زندگی شما متفاوت بوده....برای همین در وحلهء اول از خود

بپرسید ...من چه کسی را انتخاب کردم؟ خودم را که انتخاب نکردم ! آقا یا خانم فلانی

را انتخاب کردم درسته؟؟؟ پس نمیتوانم از او توقع داشته باشم عین خواسته های من رو

اجرا کنه...به دلیل خیلی ساده...چون او، من نیست...خودشه!! بنابر این بیایید شرایط

درونی و ذاتی او را بررسی کنید 3 وجهی را که عرض کردم از او بررسی کنید ...

بعد ببینید آیا او انسان شایسته ای است یا خیر..بعد از انتخاب شما حق ندارید به او

بگویید تو چرا اینجوری زندگی میکنی اونجوری زندگی نمیکنی؟؟؟ یک نفر را میشناختم

که با دختر خانمی قرار ازدواج داشت...دختره به او میگفت ببین من تورا خیلی دوست

دارم اما چرا مثل سوپور ها لباس میپوشی؟ چرا صدات ظریفه؟چرا چهره ات بچگانه

است؟ چرا شغلت اینه؟چرا دوستات این ها هستند؟چرا درآمدت این جوریه من با این

درآمد نمیتونم زندگی کنم.چرا خانواده ات اینه؟ یک سوال ...خب ببخشید یک انسان از

چه چیز هایی تشکیل شده؟؟ از همین چیز ها دیگه !!! وقتی شما به او میگویی تو

اینجوری نباش اونجوری باش یعنی ...من تورا دوست ندارم تو باید خودترا تغییر بدهی

تا من تو را به نوکری بپذیریم و بشوی سگ در گاه من !!! آخه این شد حرف؟شما فکر

میکنی خودت هم مطلوب کامل فرد مقابلتون هستید؟مسلما خیر...اگر اون 10 تا عیب

داره شما هم 5 تاشو داری..... اما ... اما زمانیه که شما چون طرف مقابلت را دوست

داری ،تمایل داری که او پیشرفت کنه و رفتار های نادرستش را تغییر بده...یعنی چی؟

یعنی شما او را پذیرفتی – همینطوری هم اورا قبول کردی اما یک سری مشکلاتی داره

که فکر میکنی اگر آنها را نداشته باشه چقدر عالی میشه....خب فقط در حد پیشنهاد ..

.اگر مزخرفات و آمال و آرزوی خودترا دوست داری...بسیار خوب ....برو دنبال همون

دیگر چرا این بیچاره را انتخاب کردی ؟اگر نه اورا انتخاب کردی (در هرساحتی مهم

نیست چون هر ساحتی موجبات خاص خودش را دارد) باید حدود خودت را بدانی و در

حدودی که مرتبط به شما نیست دخالت نکنی مگر با گفتگو..... چه موقع باهم در این

باب باید گفتگو کنی؟زمانی که میخواهی معیارت استدلال باشه که این رفتار به این دلیل

خوبه یا به این دلیل بده... انتخابی که با تمایل شما هر گونه تغییر بی هدف و بیخود در

خودش ایجاد کنه صرف اینکه تو دوست داری اسمش برده است نه دو ست و نه همسر

....اصلا بنظر من اختلاف نظر- سلیقه و یا نوع مشی زندگی کاملا طبیعیه اگر دو نفر

این اختلافات را نداشته باشند معلوم هدارند خودشان را بهتر از اونی که هستند نشان میدهند

...بنابر این اگر کسی را دوست دارید باید اجازه بدید خودش باشد ...بدترین و گند ترین

کار و ابزاری که غالبا هم خانمها در این ابواب استفاده میکنند ...قهر کردن-گریه کردن و

از این قبیل موضوعاته مردها هم فریاد زدن-رفتن از خانه بیرون و .... است. اینها

روی ذهن طرف مقابلتون فشار وارد میکنه و هر کسی هم یک مدتی میتواند این

استرسها را تحمل کنه بعد از شما متنفر میشه و راه خودش رو میره.... آخه این چه

منطقیه ؟که شما به زور طرف مقابل را مجبور کنید که موضوعی را که باور نداره

انجام بده ؟که چی؟ شما خوشت بیاد؟ شما که حقوق اولیه انسانی این فرد را رعایت

نمیکنید میخواهید فردا دوست یا همسر مناسبی برای این فرد باشید؟ یک نکتهء حاشیه ای

باید عرض کنم معمولا خانمها در مورد دوستان قبلی فرد حساسیت خاصی دارند- در

مورد کارهایی که کرده ...... اگر خانم هستید هیچوقت از طرف مقابل خود نپرسید که

قبل از من دوست دختر یا نامزد داشتی یا نه...چون معمولا با این سوال شان خودتان

را مضمحل کردید.و نکتهء بسیار مهم این که فردی را انتخاب کنید که واقعا به پاکی و

صداقت او ایمان داشته باشید چون معمولا دوست همه –دوست خوبی نیست (منظورم

همه اقشار مختلفه)هیچوقت در آن واحد با بیش از یک نفر ارتباط عاطفی نداشته باشید

حتی اگر موضوعتان هم ازدواج نباشد چون حتی اگر شما در ذهنتان کسی را دوست

داشته باشید و با دیگری صحبتهای عاطفی داشته باشید به فرد اول خیانت کردید و

خیانت فکری هیچ فرقی با خیانت جسمی ندارد . اما اگر ظن و گمان خیانت را در طرف

مقابل داشتید با او گفتگو کنید مثل دو تا انسان متمدن که آقا من در ذهنم نسبت به شما

چنین فکری دارم بنظر شما چجوری این مشکل ذهنی من باید حل بشه؟ یعنی حتی اگر

مشکل ذهنی هم دارید با کمک همدیگه آن را حل کنید نه اینکه مثل رستم عربده بکشید

و گریه و زاری و ...ر اه بیندازید و تهدید و قهر و .... من تصور میکنم دورهء انسانهای

غارنشین به پایان رسیده و امروز مردم کمی متمدن تر باشند ..... اگر هم دیدید با هم

نمیتوانید کنار بیایید خیلی خوب...مثل دو تا انسان از هم جدا شوید ... تمام شد و رفت.

فکر و روح خودتان را برای کسی هزینه کنید که لااقل ارزشش را داشته باشد .از فشار

آوردن به ذهن طرف مقابل خود خودداری کنید چرا که اون بدبخت شمار ا انتخاب کرده

که به آرامش بیشتری برسه نه اینکه با یک موجود نق نقو روزشو شب کنه و شبش رو

روز کنه... همینطور از پیله کردن به فرد مقابل که مخصوصا در آقایان دیده میشه..اصرار

اصرار که تورو خدا منو بعنوان خاک قدمت قبول کن ...حالا طرف مقابل اصلا محلش

نمیذاره ها...اما این آقا آنقدر بیشخصیت و نفهمه که فکر میکنه با اصرار میتواند نظر

ترحم آمیز آن فرد را به خود جلب کند....یک از ویژگیهایی که نشان میده فرد بزرگ

نشده تمایل ویا ادعای خود کشیه.... اداهای بچگانه است ...نامزد یکی از دوستانم ماشاءالله

قد گودزیلا بود سنش هم فکر کنم 4 5 سال از حضرت نوح کمتر بود ... یک ادا

اصولهای مزخرفی در میآورد که ...من گربهء ملوس و ناز تو ام و .... آنهم جلوی

جمع ..... البته حیف که خرس جزو گربه سانان نیست وگر نه میشد از این حرف ایشون

یک برداشت واقعی داشت... خجالت هم نمیکشند دختره خرس گنده یک اداهایی در

میآره که انگار بچه دوساله است ...همینطوری این اداها بعلت تلقین یواش یواش میشه

جزو شخصیت انسان ...اگر با چنین جانور خرس گربه نما بر خورد کردید سعی کنید

با گفتگو و باز هم استدلال رفتار های اجتماعی صحیح را به او گوشزد کنید لااقل به

او بگویید که این رفتارش در شان سن وسال او نیست.... در هر حال اینها مواردی

است که با رعایت انها میتوانید از بروز مشکلات پیشگیری کنید.اگرهم مشکلی پیش

آمد با همان روش سابق که هر مشکلی مال زمان خودش است اگر آسیبی از این مشکل

بر وجود من وارد شده باید با عقل و شعور آن آسیب را بر طرف کنم نه اینکه آن خاطره

را از قبرستون خاطرات زنده کنید و روحی عیسی را از آسمان چهارم که معلوم نیست

کدام جهنم دره ای است در جسد متعفن آن خاطره بدمید و آنرا زنده کنید و باز به جان

خودتون بیندازید.....سعی کنید همیشه انسان باشید یا اگر هم انسانیت ندارید لااقل ادای

یک انسان با شخصیت را در بیاورید تا شاید سجایای اخلاقی در درون شما نهادینه شود

....باز هم عرض میکنم با کسانی که دوستشان دارید و آنها را شایسته میدانید مثل یک

انسان گفتگو کنید اگر انها هم شما را دوست داشته باشند مطمئنا به تمایلات شما توجه

خواهند کرد اما نه با تهدید و عربده کشی و گریه و زاری..... نکتهء بعدی این که طرز

تلقی شما از این که فرد مقابل شمارا دوست ندارد وباید حقیقی باشد نه تصورا ت

دیوانه وار بی باعث و بانی .... باید ببینید این طرز تفکر بر چه مبنایی استواره بهترین

را ه اینه که از خود او در این مورد بپرسید و از او بخواهید

که معنایی برای دوست داشتنش به شما انتقال دهد یعنی من شما را دوست دارم بعنوان

یک دوست؟یا بعنوان همسر؟به شما وفادارم یا خیر؟ در هر طبقه ای این دوست داشتن

طبقه بندی شد از او در همان سطح توقع داشته باشید باز هم عرض میکنم ..... جملهء

مهم "بزرگترین دشمن شما...شما هستید و زمانی که به خاطرات دروغین و یا خیالات

احمقانه و ابلهانه و بی اساس خود مراجعه میکنید ....به جرم واهی فرد مورد نظر را

بدون اینکه بیچاره حضور داشته باشد در دادگاه خیال خود محاکمه میکنید و بعد از دیدنش

حکم قضائی مورد نظر را اجرا میکنید ....در حالی که اون بیچاره فقط عربده ها-

گریه ها و بد اخلاقیهای شما را میبیند و بقول دوستم اصلا نمیدونه تو کربلا کی رو

کشتن ...... در این صورت شما دچار بیماریهای روانی می شوید ... که دیگه خودتون

هم نمیتونید وجود خودتونو تحمل کنید .... باز هم عرض میکنم بهترین روش برای حل

مشکلات فی مابین گفتگو است اما از راه عقلانی ...به طرف اثبات کنید که نمیخواهید 4

چوب اختیاری او را از بین ببرید...به او اثبات کنید که رفتار خاص او شمارا آزار

میدهد و یک راه حل منطقی به او ارائه بدید . یا با او برای ایجاد یک راه حل بدرد خور

گفتگو کنید" من نمیدانم این چه منطقیه که بعضی ها بعد از کلی مرافه میگویند تو اینی

اونی و ....پس بدرد هم نمیخوریم.... خب بابا اگر گفتگوی تو برای رسیدن به یک

نتیجهء مشترک و بهبودی وضع فعلیه ...خب پس این اداها چیه؟ ...بعضی دیگر هم

که خدا برکت بده قلبشون مثل گاراژ میمونه ..... هر روز یک نفر وارد میشه و خارج

میشه وقتی هم بهشون میگیم آقا شما مگه آدم نیستی ؟آخه این چه بساطیه؟ با ژست

بچگانه ای میگن آخه اینجوری دوست دارم ....اینو دوست دارم او نو دوست ندارم

و ...... گاراژی تحت عنوان قلب تاکسی های زوار دررفته ای تحت عنوان دوست از

جنس مخالف و ...... خیلی از مطالبی که من مینویسم از منابع مراکز مشاوره است

منتها سعی میکنم در قالبی بنویسم که کار آیی داشته باشد ....... میخواستم امروز در

مورد موسیقی بنویسم که نشد ...امیدوارم برای سری بعد موفق به نوشتم این موضوع

بشم اما تمام راههای سعادت در یک جمله خلاصه میشه ...عقلگرایی – شعور و حل

مشکلات باز هم با درایت و عقلانیت ...عقل بهترین مخلوق خدا است.... خرد نگهدارتان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

دوستان عزیز بیایید گفتگو کنیم....

توجه:فقط اعضای این وبلاگ می‌توانند نظر خود را ارسال کنند.