۱۳۸۸ فروردین ۲۳, یکشنبه

احادیث شاخدار1

با سلام خدمت دوستان عزیز.برای اینکه از بحثهای خشک کمی ‏فاصله بگیریم برخی احادیث جالبِ توجه را از کتبی که هم اکنون ‏چاپ میشوند ،خدمت شما عرض میکنم.اولا افسانهء روایات ‏دلاورانه و جنگجویانه قدمتی شاید به اندازه ء حضور بشر در کرهء ‏زمین داشته باشد .از ایجاد آسمان ودو نیمه شدن آن توسط زئوس ‏که خدای خدایان یونان بوده تا جنگ آوری اسفند یار و زیگ فریت و ‏نیمه خدایانی مثل آکیلیوس و آگا ممنون تا ائمه علیهم السلام و .... ‏‏.اما موضوع اینه که نقالی کاری بی درد سر است. هم دور و ور ‏انسان شلوغ میشود، هم اگر صبغهء مذهبی پیدا شود بازار خوبی ‏برای مرید بازی و دکان خوبی برای برخورداری از پولهای باد ‏آورده میشود.تمام زحمت یک نقال وراجی درمورد بند نعلین و تیر ‏سه شعبه و ... است اما عوایدش یکی از بالاترین سطوح حقوقی ‏است ،صد البته با صبغهء تقدس و وجاهت اجتماعی و محبوب ‏القلوب و ... خصوصا که تعصب و بت تراشی ایرانی مآ بانه هم ‏چاشنی آن شود.قبلا وعده کرده بودم بعضی از این داستانها را برای ‏شما عرض کنم. البته کتب شیعه مملو از اینگونه داستانهای عجیب و ‏غریب است اما بهتره با سند صحبت کنیم تا دوستان متعصب ناراحت ‏نشوند. یکی از بزگترین علمای شیعه که مشهور است زمانی ‏خواست وضو بگیرد برای نماز شب و از چاه آب دلو را بالا کشید و ‏دیدی بجای آب طلا داخل سطل است و ... آقای مقدس اردبیلی ‏است.بهتره شروع آرشیو جدید را با کتاب ایشان آغاز کنیم تا بعد به ‏کتب اربعه برسیم و ... کتابی که بنده از آن نقل حدیث میکنم بنام ‏حدیقه الشیعه نوشتهء مقدس اردبیلی از انتشارات نشر دلشاد در سال ‏‏1385 چاپ شده.شماره ء مرکز پخش تهران 66415420 است. ‏در ص 160 این کتاب داستان قلعهء خیبر را توصیف نموده که ‏خلاصه اش این است: مرحب به خونخواهی برادرش حارث به ‏میدان ِ جنگ با حضرت علی علیه السلام آمد به این وصف که دو ‏زره روی هم پوشیده بود- دو شمشیر حمایل نموده بود. دو تا عمامه ‏بر سر گذاشته بود( بنده هنوز متوجه نمیشوم چجوری میشود دو تا ‏عمامه رو هم رو هم بست!!!!) و مغفر( کلاهخودی) از فولاد بر ‏سرش گذاشته بود!! بر سر آن ( یعنی روی آن) هم یک شنگ ‏بزرگ (خود سنگی) بر سرش محکم ساخته بود!!!( بنظر بنده جناب ‏مرحب بیشتر از اینکه با این هیبت در دل مردم ایجاد رعب و ‏وحشت کند ،سبب خندهء مردم میشد و شبیه دلقکها بود!! تصور کنید ‏جانوری تحت عنوان مرحب تشریف بیاورد دو تا عمامه روهم رو ‏هم روی سرش بگذاره بعد روی این عمامه ها یک کلاهخود آهنی ‏بگذاره بعد روی آن هم یک سنگ به سرش ببنده!! تازه دو تا زره هم ‏رو هم رو هم بپوشه!! آنوقت این جانور چجوری میتوانسته راه بره ‏چون به محض تکان خوردن یا سنگ از کله اش میفته یا عمامه اش ‏باز میشه یا ... ) ... خلاصه با حضرت آمد بجنگد که حضرت ‏شمشیر خود را آنچنان فرود آورد که جناب مرحب دو نصف شد ‏وشمشیر به قربوس زین(قسمتی از روی زین اسب) نشست.( ‏دوستان اولا که شمشیر ذوالفقار متعلق به آقای منبه بوده که در جنگ ‏بدر حضرت پیغمبر صلی الله ایشان را کشت و شمشیرش را به ‏حضرت امیر علیه السلام داد)ببینم شما شمشیر حضرت را اصلا ‏شمشیر تصور نکنید.تصور کنید کلنگ بادیه! چجوی این شمشیر ‏سنگ را ببرد- کلاهخود آهنی را ببرد دو تا عمامه را ببرد آقا را هم ‏نصف کند و ...!!! آیا این شجاعت حضرت علی علیه السلامه یا خیر ‏وقاحت نقالان و غلو کنندگان؟؟؟!!!!!).. حالا صبر کنید کار این حقه ‏بازی ها تمام نشده.... ادامه: خلاصه حضرت همه را کشت تا به در ‏حصار رسید و در را از ریشه کند!!! و برخی گفته اند سپر از ‏دست مبارکش افتاد و آنچنان خشمگین شد که در را از ریشه کند و ‏سپر خود نمود!!!(اولا اگر سپر از دست حضرت افتاده که ناراحتی ‏نداره خب خم میشدند سپر را بر میداشتند حتما باید بدون سپر وارد ‏دشمن میشدند و یکساعت زور میزدند تا دروازهء بیچاره را از ‏ریشه در آوردند؟!!! برای اینکه عظمت کار حضرت را درک کنید ‏سعی کنید یک آجر را با کلنگ از دیوار در بیاورید. آنوقت خنده دار ‏اینه حضرت ظاهرا تنها بودند خب اینهمه افرادی که بالای حصار ‏قلعه بودند تا حضرت بخواهد دروازه را بکند که هزارها تیر بر ‏حضرت زده بودند !!اگر شما و من این را نمیفهمیم علت اینه که فهم ‏نداریم وکافریم !جواب راحتی برای این موضوع است.صلاح خدا ‏بوده حالا چرا؟فقط خدا میداند! اگر هم قبول نکنید کافر هستید.از این ‏منطق قویتر میخواهید؟ یک لحظه به عقل خودتان مراجعه کنید در ‏روایت آمده یکی از یهودیان شمشیری بر حضرت حواله نمود که ‏سپر حضرت افتاد .خب.... حالا حضرت چون سپرش افتاده در ‏غضب شده و دوان دوارن رفته دروازه را کنده بجای سپر استفاده ‏فرموده!! اصلا دو لنگهء دروازهء 10-20 متری و عریض را ‏چجوری یک آدم کوتاه قد ممکنه سپر خود کند و جلوش را هم ببیند و ‏بتواند بجنگد؟؟ ) حالا جاعل محترم به این هم بسنده نکرده .فرموده: ‏بعد از اینکه سپر حضرت شد دروازهء قلعهء خیبر، حضرت از ‏روی آسمان آمد وسط خندق و در وازه را پل عبور یاران خود قرار ‏داد و به لشکر گفت عبور کنید (حالا سوال این است . خود حضرت ‏چگونه تشریف بردند آنطرف خندق(اگر مسیر عبور نبود؟؟؟) ادامه ‏‏.... خلاصه حضرت پیغمبر صلی الله با تعجب دید دروازه روی ‏دست حضرت است و مردم از روی در عبور میکنند !خیلی تعجب ‏کرد! جبرئیل نازل شد و گفت:نظر به ته خندق نما!! حضرت دید که ‏فاصلهء پای حضرت تا ته خندق خیلی زیاد است و حضرت روی ‏هوا ایستاده ! جناب جبرئیل گفت ملائکه پرهای خودشان را در هم ‏کرده اند و پای حضرت بر بال ملائکه است!! (یاد یک لطیفه افتادم. ‏یک روز دو نفر با هم کشتی میگرفتند. اولی دید زورش نمیرسه ‏گفت یا 5 تن و طرف را بلند کرد با مغز کوبید زمین! طرف مقابل ‏از خاک بلند شد و گفت نا مردا 6 نفر به یه نفر؟؟!!! ) حالا حکایت ‏این داستانه! ادامهء داستان. روایت شده که حضرت آنچنان در ‏حصار را از جا کند که صفیه دختر حی بن اخطب از روی تخت ‏افتاد و صورتش مجروح شد( اولا که حصار همیشه دور قلعه کشیده ‏میشد و دیوار حصار محل سکونت نبوده که ار تعاشش به ‏ساختمانهای پشت سر هم سرایت کند. ثانیا شما تصور کنید زلزلهء 6 ‏ریشتری که خوبه ! زلزلهء هشتاد ریشتری اگر بیاید...اگر کسی که ‏روی تخت خوابیده یا نشسته باشد ممکنه که با صورت به زمین ‏بخورد!!!؟؟؟) حالا باز هم قصه ادامه داره... در ص 162 همان ‏کتاب آمده که روزی جبرئیل به حضرت علی علیه السلام با تعجب ‏نگاه کردو بعدش هم خندید ! حضرت رسو ل صلی الله پرسیدند:یا ‏روح المین سبب خنده ات چیست؟؟جبرئیل گفت: من مامور شدم که ‏‏7 شهر لوط را به بالا برده سرنگون کنم!!( گویا خداوند متوجه ‏نبودند که اولا چنین جانوری که بتواند 7 شهر را از زمین کنده و به ‏آسمان ببرد کافی است یک لگد بزند و کرهء زمین داغون بشود و ‏احتیاج نیست آنها را به آسمان ببرد.در ضمن اگر حقه باز محترم ‏روایت کننده کمی دقت میفرمود متوجه میشد وقتی که شهری به ‏آسمان برود بعلت برودت هوا و رقیق بودن هوا همه میمیرند دیگه ‏نه سگی زنده میمانه که وق وق کنه و نه خروسی که قوقولی قوقو ‏کند . ببینید چقدر به شعور من و شما اینها توهین کردند؟؟!!!!در ‏ضمن در این داستان نقش سگ و خروس و شنیدن صدای نا هنجار ‏آنها توسط ملائکه حکایت حرف دوستمه که میگفت!استاد مشکل شما ‏است که نمیتوانی بین دوتا مجهول یک رابطهء منطقی بر قرار کنی. ‏اما جواب راحتی داره و آن این است .صلاح بوده ! )ادامه....‏
به حدی شهر ها را بالا بردم که ملائکهء آسمان صدای خروس و ‏سگهای انها را شنیدندبعد از آن آن را سرنگون نمودم.زمانی که ‏حضرت علی علیه السلام شمشیرش را بالا برد که فرود بیاورد ندا ‏رسید :شمشیر علی را نگهدار که نزدیک است اثرآن به ماهی که ‏حامل گاو زمین است برسد. و من تیغ او را نگه داشتم آن قدر تعبی ‏که از نگاه داشتن این تیغ کشیدم، از برداشتن آن شهر ها نکشیده ‏بودم.(اینها نص کتاب بود اما اعجاز علمی این باصطلاح حدیث ‏‏1:موقع عذاب قوم لوط جناب جبرئیل تشریف بردند دور شهر ها را ‏با بیل در آوردند و بعد زیر آنها را خالی کردند تا بشود 7 تا شهر را ‏با هم به آسمان برد . دوم اینکه جناب جبرئیل کوچولو و بزرگ ‏میشدند. چون کسی که 7 تا شهر را با دست به آسمان ببرد مسلما اگر ‏بخواهد به خدمت حضرت برسد لا اقل باید یک 16-17 کشوری ‏برای نشیمنگاه آقای فرشته در نظر گرفته شود تا اینکه در آنها جا ‏بشه .حالا حضرت چجوری با این غول بیشاخ و دم تحت عنوان ‏ملک صحبت میکرد این یکی از معجزات اصلی بحساب میآید چون ‏با این حساب این حضرت ملک فقط دهانش باندازهء وسعت خلیج ‏فارس و دریای عمان میشود. سوم اینکه خود حضرت امیر علیه ‏السلام نمیدانستند(معاذ الله) که چقدر باید محکم شمشیر را پایین ‏بیاورند و حتما جناب جبرئیل باید میزان آن را تعیین میکرد چهارم ‏اینکه طبق نجوم بطلمیوسی 7 طبقه آسمان و ماجرای قرار داشتن ‏کوهها روی آب از خطبهء نهج البلاغه، آن زمان زمین روی شاخ ‏گاو بوده و گاو سوار ماهی بوده و ماهی هم در آب بوده و خدا ‏نگران بوده که مبادا شمشیر حضرت بعد از نصف کردن گاو به ‏ماهی برسه.( گویا بعدا زمین بصورت کره در آمده.البته باز هم ‏جوابش راحته. جواب این است :آن زمان خدا صلاح میدانسته که ‏کرهء زمین را روی شاخ گاو و گاو را هم سوار ماهی و ماهی را هم ‏در آب قرار بدهد کما اینکه در قرآن خداوند فرموده عرش من روی ‏آب است بعدا صلاحش تغییر کرده چون دیده دانشمندان قصهء گاو ‏زمین را نباید کشف کنند گاو را کشته و ماهی را هم سرخ کرده راه ‏آب دنیا را هم باز کرده که آب جهان خارج بشه و زمین را هم مثل ‏یک خمیر بشکل کُره در آورده. میگید چرا؟؟؟ خوب معلومه صلاح ‏خدا این بوده!همین ! ) پنجم اینکه شمشیر حضرت هم مثل جناب ‏جبرئیل دراز و کوتاه میشده و وقتی خشمگین میشدند درازی آن به ‏اندازهء قطر کرهء زمین، یعنی دقیقا 12756کیلو متر میشده که ‏ممکن بوده کره زمین را دو نیمه کند(بگذریم که هیچ پیغمبری چنین ‏شمشیری نداشته اما حتما صلاح خدا این بوده که یکی از کثیف ‏ترین بت ترستان بنام عتبه، چنین شمشیری داشته باشه که در دست ‏حضرت چنین خواصی داشته باشد !). نکتهء اخلاقی ششمی که از ‏این روایت اخذ میکنیم است که شهر های قوم لوط اول به آسمان ‏برده شدند تا ملائک صدای سگ و خروس آنها را بشنوند بعد با مغز ‏به زمین کوبیده شده اند اما نکته ای که بنده ادراک نکردم این بود که ‏نقش صدای سگ و خروس در این قصه چی بود!!! تمام اینها یک ‏جواب راحت دارد و آن هم این است صلاح خدا این بود.همین . و ‏همین جواب ساده بوده که اینهمه مزخرفات را به هم بافته به حدی که ‏بنده با یک آقای روحانی باید در مورد عدم وجود چنین قصهء ‏مسخره ای در نمایشگاه بحث کنیم !! ایشان به من گفت:شما داستان ‏کنده شدن دروازه و (این چرندیات )را باور نداری؟گفتم نه!!! گفت ‏ای داد بیداد ...... پووووف. پس من با شما بحثی ندارم... گفتم صبر ‏کن ببینم کجا داری فرار میکنی!!! چرا شما همه را از بالا نگاه ‏میکنی و هر کسی مزخرفات شما را باور نکند جهنمی میبینید؟؟؟ ‏ببینم این قصه را لااقل باید 10000 نفر دیده باشند یا نه(تعداد ‏لشکریان طرفین)!!!! پس سند حدیثی باید متواتر باشد درسته؟؟ ‏بیچاره مات و مبهوت مانده بود!گفتم اسناد تواتر این حدیث را نشان ‏بده ببینم!!! تا فهمید بابا بنده با بقیه دوستا فرق میکنم، گفت اینجا ‏محل بحث نیست! گفتم من دست از سر شما بر نمیدارم!به چه حقی ‏این چرندیات را به خورد یک مشت ابله هالو میدهید ! خلاصه عده ‏ای دیگر آمدند و ایشان را از دست من نجات دادند.بله دوستان اگر ‏مشترکات شما با کسی قرآن و اجماع و سنت و عقل قطعی باشه( ‏تازه اگر باشه) آنوقت پای حدیث وسط می آید.ما 33 شاخهء حدیثی ‏داریم که فقط یک طریق آن یقین آوره بقیه فقط ایجاد ظن مینماید ‏همین ! برای اینکه به محدودیت احادیث متواتر پی ببرید باید عرض ‏کنم که از این 700-800 هزار تا دعایی که موجوده و در کتبی مثل ‏مفاتیح و ... آمده حتی یک دعای متواتر هم بنده ندیدم.همینطور هیچ ‏یک از دوستان محقق بنده در رشتهء حدیث چنین دعایی را ندیده اند ‏که اسنادش متواتر باشد. تواتر یعنی حدیثی که تعداد روات در تمامی ‏طبقات بقدری باشد که اجتماع آنها بر کذب محال یا نزدیک به محال ‏باشد. (جمله ای خود مانی :مشهور است که حضرت فرموده اند انا ‏بشر مثلکم.(تازه حضرت پیغمبر صلی الله این را فرمودند.شمار ا به ‏خدا تعصب مسخره و چرند خودتون را کنار بگذارید .من از یک نفر ‏اسم میبرم و درموردش فضائلی را قائلم شما بفرمایید این موجود ‏عجیب الخلقه اسمش چیه: خصوصیات 1: عرق بدنش بوی عطرو ‏گلاب میداد 2: پرواز میکرد 3: دریک آن 800 جای مختلف با جسم ‏خودش بود 3: ببخشید قاذوراتش نور بود یعنی هر وقت چراغ ‏‏....بگذریم. 4: غذایش نان خشک و نمک بود که یک سر سوزن ‏ویتامین نداره 5:شبانه (مثلا حدود 7-8 ساعت شب)1000 رکعت ‏نماز میخواند شما اگر تصور کنید هر دو رکعتی فقط 2 دقیقه طول ‏بکشد میشود 1000 دقیقه یعنی برابراست با 16 ساعت و خرده ای ‏البته بسیاری معتقدند که این جنابی که اسمش را نبردم زمان را مثل ‏کش میکشه تا زیاد بشه!!!!!! 6: شمشیرش را جبرئیل از آسمان ‏انداخته پایین 7:پیغمبر صلی الله معراج رفته دیده ایشان از اول ‏اونجا بوده 8:حضرت با دستی که خدا خلق کرده بود در معراج ‏سیبی را نصف کرد وقتی آمدند زمین دیدند نصف سیب دست این ‏موجود عزیز است.9:گودالهای زمین برای ایشان میپرید بالا ‏بلندیهای زمین هم موقع راه رفتن ایشان در زمین فرو میرفت ‏‏10:بگذریم که با مرغ و مورچه و خورشید و ... حرف میزدند و .... ‏و شمشیرشان گاو کرهء زمین را نزدیک بود بکشد و .... شما را به ‏خدا به این موجود میشه بشر گفت؟؟؟؟؟.برای اینکه خیلی از دوستان ‏گفتند استاد اینهمه شوخیهای شما خوب نیست . مگر ممکنه هیچ ‏بیشعور ابلهی جرات کند این چرندیات را به ذهنش راه بدهد؟؟؟ شما ‏حتما میخواهی دین را بکوبی و .... . به خدا نه بنده برای اینکه به ‏شما اثبات شود اینها نوشته های مذهبی شما است دو کار کنید . ‏‏1:کتاب را بخرید و خودتان مطالعه کنید و خلاص 2: تشریف ببرید ‏روضه و ....مستفیض شوید. عکس کتاب با شمارهء صفحاتش را ‏درج میکنم. البته این نوشته ها برای عقلا است که کسانی که الاغ ‏آقای نخودکی را هم قادر به طی الارض میدانند.طرف صحبت بنده ‏آدمها هستند نه دایناسورها. ممنونم ‏

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

دوستان عزیز بیایید گفتگو کنیم....

توجه:فقط اعضای این وبلاگ می‌توانند نظر خود را ارسال کنند.