با سلام خدمت دوستان عزیز.برای اینکه از بحثهای خشک کمی فاصله بگیریم برخی احادیث جالبِ توجه را از کتبی که هم اکنون چاپ میشوند ،خدمت شما عرض میکنم.اولا افسانهء روایات دلاورانه و جنگجویانه قدمتی شاید به اندازه ء حضور بشر در کرهء زمین داشته باشد .از ایجاد آسمان ودو نیمه شدن آن توسط زئوس که خدای خدایان یونان بوده تا جنگ آوری اسفند یار و زیگ فریت و نیمه خدایانی مثل آکیلیوس و آگا ممنون تا ائمه علیهم السلام و .... .اما موضوع اینه که نقالی کاری بی درد سر است. هم دور و ور انسان شلوغ میشود، هم اگر صبغهء مذهبی پیدا شود بازار خوبی برای مرید بازی و دکان خوبی برای برخورداری از پولهای باد آورده میشود.تمام زحمت یک نقال وراجی درمورد بند نعلین و تیر سه شعبه و ... است اما عوایدش یکی از بالاترین سطوح حقوقی است ،صد البته با صبغهء تقدس و وجاهت اجتماعی و محبوب القلوب و ... خصوصا که تعصب و بت تراشی ایرانی مآ بانه هم چاشنی آن شود.قبلا وعده کرده بودم بعضی از این داستانها را برای شما عرض کنم. البته کتب شیعه مملو از اینگونه داستانهای عجیب و غریب است اما بهتره با سند صحبت کنیم تا دوستان متعصب ناراحت نشوند. یکی از بزگترین علمای شیعه که مشهور است زمانی خواست وضو بگیرد برای نماز شب و از چاه آب دلو را بالا کشید و دیدی بجای آب طلا داخل سطل است و ... آقای مقدس اردبیلی است.بهتره شروع آرشیو جدید را با کتاب ایشان آغاز کنیم تا بعد به کتب اربعه برسیم و ... کتابی که بنده از آن نقل حدیث میکنم بنام حدیقه الشیعه نوشتهء مقدس اردبیلی از انتشارات نشر دلشاد در سال 1385 چاپ شده.شماره ء مرکز پخش تهران 66415420 است. در ص 160 این کتاب داستان قلعهء خیبر را توصیف نموده که خلاصه اش این است: مرحب به خونخواهی برادرش حارث به میدان ِ جنگ با حضرت علی علیه السلام آمد به این وصف که دو زره روی هم پوشیده بود- دو شمشیر حمایل نموده بود. دو تا عمامه بر سر گذاشته بود( بنده هنوز متوجه نمیشوم چجوری میشود دو تا عمامه رو هم رو هم بست!!!!) و مغفر( کلاهخودی) از فولاد بر سرش گذاشته بود!! بر سر آن ( یعنی روی آن) هم یک شنگ بزرگ (خود سنگی) بر سرش محکم ساخته بود!!!( بنظر بنده جناب مرحب بیشتر از اینکه با این هیبت در دل مردم ایجاد رعب و وحشت کند ،سبب خندهء مردم میشد و شبیه دلقکها بود!! تصور کنید جانوری تحت عنوان مرحب تشریف بیاورد دو تا عمامه روهم رو هم روی سرش بگذاره بعد روی این عمامه ها یک کلاهخود آهنی بگذاره بعد روی آن هم یک سنگ به سرش ببنده!! تازه دو تا زره هم رو هم رو هم بپوشه!! آنوقت این جانور چجوری میتوانسته راه بره چون به محض تکان خوردن یا سنگ از کله اش میفته یا عمامه اش باز میشه یا ... ) ... خلاصه با حضرت آمد بجنگد که حضرت شمشیر خود را آنچنان فرود آورد که جناب مرحب دو نصف شد وشمشیر به قربوس زین(قسمتی از روی زین اسب) نشست.( دوستان اولا که شمشیر ذوالفقار متعلق به آقای منبه بوده که در جنگ بدر حضرت پیغمبر صلی الله ایشان را کشت و شمشیرش را به حضرت امیر علیه السلام داد)ببینم شما شمشیر حضرت را اصلا شمشیر تصور نکنید.تصور کنید کلنگ بادیه! چجوی این شمشیر سنگ را ببرد- کلاهخود آهنی را ببرد دو تا عمامه را ببرد آقا را هم نصف کند و ...!!! آیا این شجاعت حضرت علی علیه السلامه یا خیر وقاحت نقالان و غلو کنندگان؟؟؟!!!!!).. حالا صبر کنید کار این حقه بازی ها تمام نشده.... ادامه: خلاصه حضرت همه را کشت تا به در حصار رسید و در را از ریشه کند!!! و برخی گفته اند سپر از دست مبارکش افتاد و آنچنان خشمگین شد که در را از ریشه کند و سپر خود نمود!!!(اولا اگر سپر از دست حضرت افتاده که ناراحتی نداره خب خم میشدند سپر را بر میداشتند حتما باید بدون سپر وارد دشمن میشدند و یکساعت زور میزدند تا دروازهء بیچاره را از ریشه در آوردند؟!!! برای اینکه عظمت کار حضرت را درک کنید سعی کنید یک آجر را با کلنگ از دیوار در بیاورید. آنوقت خنده دار اینه حضرت ظاهرا تنها بودند خب اینهمه افرادی که بالای حصار قلعه بودند تا حضرت بخواهد دروازه را بکند که هزارها تیر بر حضرت زده بودند !!اگر شما و من این را نمیفهمیم علت اینه که فهم نداریم وکافریم !جواب راحتی برای این موضوع است.صلاح خدا بوده حالا چرا؟فقط خدا میداند! اگر هم قبول نکنید کافر هستید.از این منطق قویتر میخواهید؟ یک لحظه به عقل خودتان مراجعه کنید در روایت آمده یکی از یهودیان شمشیری بر حضرت حواله نمود که سپر حضرت افتاد .خب.... حالا حضرت چون سپرش افتاده در غضب شده و دوان دوارن رفته دروازه را کنده بجای سپر استفاده فرموده!! اصلا دو لنگهء دروازهء 10-20 متری و عریض را چجوری یک آدم کوتاه قد ممکنه سپر خود کند و جلوش را هم ببیند و بتواند بجنگد؟؟ ) حالا جاعل محترم به این هم بسنده نکرده .فرموده: بعد از اینکه سپر حضرت شد دروازهء قلعهء خیبر، حضرت از روی آسمان آمد وسط خندق و در وازه را پل عبور یاران خود قرار داد و به لشکر گفت عبور کنید (حالا سوال این است . خود حضرت چگونه تشریف بردند آنطرف خندق(اگر مسیر عبور نبود؟؟؟) ادامه .... خلاصه حضرت پیغمبر صلی الله با تعجب دید دروازه روی دست حضرت است و مردم از روی در عبور میکنند !خیلی تعجب کرد! جبرئیل نازل شد و گفت:نظر به ته خندق نما!! حضرت دید که فاصلهء پای حضرت تا ته خندق خیلی زیاد است و حضرت روی هوا ایستاده ! جناب جبرئیل گفت ملائکه پرهای خودشان را در هم کرده اند و پای حضرت بر بال ملائکه است!! (یاد یک لطیفه افتادم. یک روز دو نفر با هم کشتی میگرفتند. اولی دید زورش نمیرسه گفت یا 5 تن و طرف را بلند کرد با مغز کوبید زمین! طرف مقابل از خاک بلند شد و گفت نا مردا 6 نفر به یه نفر؟؟!!! ) حالا حکایت این داستانه! ادامهء داستان. روایت شده که حضرت آنچنان در حصار را از جا کند که صفیه دختر حی بن اخطب از روی تخت افتاد و صورتش مجروح شد( اولا که حصار همیشه دور قلعه کشیده میشد و دیوار حصار محل سکونت نبوده که ار تعاشش به ساختمانهای پشت سر هم سرایت کند. ثانیا شما تصور کنید زلزلهء 6 ریشتری که خوبه ! زلزلهء هشتاد ریشتری اگر بیاید...اگر کسی که روی تخت خوابیده یا نشسته باشد ممکنه که با صورت به زمین بخورد!!!؟؟؟) حالا باز هم قصه ادامه داره... در ص 162 همان کتاب آمده که روزی جبرئیل به حضرت علی علیه السلام با تعجب نگاه کردو بعدش هم خندید ! حضرت رسو ل صلی الله پرسیدند:یا روح المین سبب خنده ات چیست؟؟جبرئیل گفت: من مامور شدم که 7 شهر لوط را به بالا برده سرنگون کنم!!( گویا خداوند متوجه نبودند که اولا چنین جانوری که بتواند 7 شهر را از زمین کنده و به آسمان ببرد کافی است یک لگد بزند و کرهء زمین داغون بشود و احتیاج نیست آنها را به آسمان ببرد.در ضمن اگر حقه باز محترم روایت کننده کمی دقت میفرمود متوجه میشد وقتی که شهری به آسمان برود بعلت برودت هوا و رقیق بودن هوا همه میمیرند دیگه نه سگی زنده میمانه که وق وق کنه و نه خروسی که قوقولی قوقو کند . ببینید چقدر به شعور من و شما اینها توهین کردند؟؟!!!!در ضمن در این داستان نقش سگ و خروس و شنیدن صدای نا هنجار آنها توسط ملائکه حکایت حرف دوستمه که میگفت!استاد مشکل شما است که نمیتوانی بین دوتا مجهول یک رابطهء منطقی بر قرار کنی. اما جواب راحتی داره و آن این است .صلاح بوده ! )ادامه....
به حدی شهر ها را بالا بردم که ملائکهء آسمان صدای خروس و سگهای انها را شنیدندبعد از آن آن را سرنگون نمودم.زمانی که حضرت علی علیه السلام شمشیرش را بالا برد که فرود بیاورد ندا رسید :شمشیر علی را نگهدار که نزدیک است اثرآن به ماهی که حامل گاو زمین است برسد. و من تیغ او را نگه داشتم آن قدر تعبی که از نگاه داشتن این تیغ کشیدم، از برداشتن آن شهر ها نکشیده بودم.(اینها نص کتاب بود اما اعجاز علمی این باصطلاح حدیث 1:موقع عذاب قوم لوط جناب جبرئیل تشریف بردند دور شهر ها را با بیل در آوردند و بعد زیر آنها را خالی کردند تا بشود 7 تا شهر را با هم به آسمان برد . دوم اینکه جناب جبرئیل کوچولو و بزرگ میشدند. چون کسی که 7 تا شهر را با دست به آسمان ببرد مسلما اگر بخواهد به خدمت حضرت برسد لا اقل باید یک 16-17 کشوری برای نشیمنگاه آقای فرشته در نظر گرفته شود تا اینکه در آنها جا بشه .حالا حضرت چجوری با این غول بیشاخ و دم تحت عنوان ملک صحبت میکرد این یکی از معجزات اصلی بحساب میآید چون با این حساب این حضرت ملک فقط دهانش باندازهء وسعت خلیج فارس و دریای عمان میشود. سوم اینکه خود حضرت امیر علیه السلام نمیدانستند(معاذ الله) که چقدر باید محکم شمشیر را پایین بیاورند و حتما جناب جبرئیل باید میزان آن را تعیین میکرد چهارم اینکه طبق نجوم بطلمیوسی 7 طبقه آسمان و ماجرای قرار داشتن کوهها روی آب از خطبهء نهج البلاغه، آن زمان زمین روی شاخ گاو بوده و گاو سوار ماهی بوده و ماهی هم در آب بوده و خدا نگران بوده که مبادا شمشیر حضرت بعد از نصف کردن گاو به ماهی برسه.( گویا بعدا زمین بصورت کره در آمده.البته باز هم جوابش راحته. جواب این است :آن زمان خدا صلاح میدانسته که کرهء زمین را روی شاخ گاو و گاو را هم سوار ماهی و ماهی را هم در آب قرار بدهد کما اینکه در قرآن خداوند فرموده عرش من روی آب است بعدا صلاحش تغییر کرده چون دیده دانشمندان قصهء گاو زمین را نباید کشف کنند گاو را کشته و ماهی را هم سرخ کرده راه آب دنیا را هم باز کرده که آب جهان خارج بشه و زمین را هم مثل یک خمیر بشکل کُره در آورده. میگید چرا؟؟؟ خوب معلومه صلاح خدا این بوده!همین ! ) پنجم اینکه شمشیر حضرت هم مثل جناب جبرئیل دراز و کوتاه میشده و وقتی خشمگین میشدند درازی آن به اندازهء قطر کرهء زمین، یعنی دقیقا 12756کیلو متر میشده که ممکن بوده کره زمین را دو نیمه کند(بگذریم که هیچ پیغمبری چنین شمشیری نداشته اما حتما صلاح خدا این بوده که یکی از کثیف ترین بت ترستان بنام عتبه، چنین شمشیری داشته باشه که در دست حضرت چنین خواصی داشته باشد !). نکتهء اخلاقی ششمی که از این روایت اخذ میکنیم است که شهر های قوم لوط اول به آسمان برده شدند تا ملائک صدای سگ و خروس آنها را بشنوند بعد با مغز به زمین کوبیده شده اند اما نکته ای که بنده ادراک نکردم این بود که نقش صدای سگ و خروس در این قصه چی بود!!! تمام اینها یک جواب راحت دارد و آن هم این است صلاح خدا این بود.همین . و همین جواب ساده بوده که اینهمه مزخرفات را به هم بافته به حدی که بنده با یک آقای روحانی باید در مورد عدم وجود چنین قصهء مسخره ای در نمایشگاه بحث کنیم !! ایشان به من گفت:شما داستان کنده شدن دروازه و (این چرندیات )را باور نداری؟گفتم نه!!! گفت ای داد بیداد ...... پووووف. پس من با شما بحثی ندارم... گفتم صبر کن ببینم کجا داری فرار میکنی!!! چرا شما همه را از بالا نگاه میکنی و هر کسی مزخرفات شما را باور نکند جهنمی میبینید؟؟؟ ببینم این قصه را لااقل باید 10000 نفر دیده باشند یا نه(تعداد لشکریان طرفین)!!!! پس سند حدیثی باید متواتر باشد درسته؟؟ بیچاره مات و مبهوت مانده بود!گفتم اسناد تواتر این حدیث را نشان بده ببینم!!! تا فهمید بابا بنده با بقیه دوستا فرق میکنم، گفت اینجا محل بحث نیست! گفتم من دست از سر شما بر نمیدارم!به چه حقی این چرندیات را به خورد یک مشت ابله هالو میدهید ! خلاصه عده ای دیگر آمدند و ایشان را از دست من نجات دادند.بله دوستان اگر مشترکات شما با کسی قرآن و اجماع و سنت و عقل قطعی باشه( تازه اگر باشه) آنوقت پای حدیث وسط می آید.ما 33 شاخهء حدیثی داریم که فقط یک طریق آن یقین آوره بقیه فقط ایجاد ظن مینماید همین ! برای اینکه به محدودیت احادیث متواتر پی ببرید باید عرض کنم که از این 700-800 هزار تا دعایی که موجوده و در کتبی مثل مفاتیح و ... آمده حتی یک دعای متواتر هم بنده ندیدم.همینطور هیچ یک از دوستان محقق بنده در رشتهء حدیث چنین دعایی را ندیده اند که اسنادش متواتر باشد. تواتر یعنی حدیثی که تعداد روات در تمامی طبقات بقدری باشد که اجتماع آنها بر کذب محال یا نزدیک به محال باشد. (جمله ای خود مانی :مشهور است که حضرت فرموده اند انا بشر مثلکم.(تازه حضرت پیغمبر صلی الله این را فرمودند.شمار ا به خدا تعصب مسخره و چرند خودتون را کنار بگذارید .من از یک نفر اسم میبرم و درموردش فضائلی را قائلم شما بفرمایید این موجود عجیب الخلقه اسمش چیه: خصوصیات 1: عرق بدنش بوی عطرو گلاب میداد 2: پرواز میکرد 3: دریک آن 800 جای مختلف با جسم خودش بود 3: ببخشید قاذوراتش نور بود یعنی هر وقت چراغ ....بگذریم. 4: غذایش نان خشک و نمک بود که یک سر سوزن ویتامین نداره 5:شبانه (مثلا حدود 7-8 ساعت شب)1000 رکعت نماز میخواند شما اگر تصور کنید هر دو رکعتی فقط 2 دقیقه طول بکشد میشود 1000 دقیقه یعنی برابراست با 16 ساعت و خرده ای البته بسیاری معتقدند که این جنابی که اسمش را نبردم زمان را مثل کش میکشه تا زیاد بشه!!!!!! 6: شمشیرش را جبرئیل از آسمان انداخته پایین 7:پیغمبر صلی الله معراج رفته دیده ایشان از اول اونجا بوده 8:حضرت با دستی که خدا خلق کرده بود در معراج سیبی را نصف کرد وقتی آمدند زمین دیدند نصف سیب دست این موجود عزیز است.9:گودالهای زمین برای ایشان میپرید بالا بلندیهای زمین هم موقع راه رفتن ایشان در زمین فرو میرفت 10:بگذریم که با مرغ و مورچه و خورشید و ... حرف میزدند و .... و شمشیرشان گاو کرهء زمین را نزدیک بود بکشد و .... شما را به خدا به این موجود میشه بشر گفت؟؟؟؟؟.برای اینکه خیلی از دوستان گفتند استاد اینهمه شوخیهای شما خوب نیست . مگر ممکنه هیچ بیشعور ابلهی جرات کند این چرندیات را به ذهنش راه بدهد؟؟؟ شما حتما میخواهی دین را بکوبی و .... . به خدا نه بنده برای اینکه به شما اثبات شود اینها نوشته های مذهبی شما است دو کار کنید . 1:کتاب را بخرید و خودتان مطالعه کنید و خلاص 2: تشریف ببرید روضه و ....مستفیض شوید. عکس کتاب با شمارهء صفحاتش را درج میکنم. البته این نوشته ها برای عقلا است که کسانی که الاغ آقای نخودکی را هم قادر به طی الارض میدانند.طرف صحبت بنده آدمها هستند نه دایناسورها. ممنونم
۱۳۸۸ فروردین ۲۳, یکشنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
دوستان عزیز بیایید گفتگو کنیم....
توجه:فقط اعضای این وبلاگ میتوانند نظر خود را ارسال کنند.