۱۳۸۸ فروردین ۲۰, پنجشنبه

راه سعادت 1 معنی خوشبختی چیه؟

با عرض سلام خدمت تمام دوستان عزیز به به از این ایام عالی و ‏مملو از موفقیت. طبق وعده ای که داده بودم دو آرشیو جدید ‏برای شما عزیزان باز کردم.اولی در مورد احادیث بود و ‏دومی در مورد روش خوشبخت شدن و سعادت. من مدتی فکر ‏کردم و دیدیم بعد از اینکه بسیاری از روش های مختلف در ‏مسائل مختلف را آموزش دادم،بهتر اینه که روش خوشبخت ‏شدن را هم به شما آموزش بدهم. یادمه مدتها قبل در مناجاتهای ‏خود به خداوند عرض میکردم :خدا یا...یک سر سوزن از ‏خوشبختی و سعادتی که من دارم را به کل جهان هستی تقدیم ‏فرما! مطمئنا همه جهان هستی خوشبخت و موفق خواهند ‏بود.منتها اشکالی که وجود دارد این است کهخوشبختی یک ‏لفظی اعتباری است. مثلا وقتی شما میگویی یخچال – تلفن و ‏‏... مشخص است که مد نظر شما چگونه حقیقتی است. اما ‏وقتی در مورد لفظی اعتباری مثل خوشبختی صحبت ‏میفرمایید، در هر ذهنی یک مشخصات خاصی مخصوص ‏خودش را دارد.خب برای تعریف خوشبختی تنها راهی که در ‏پیش داریم این است که قبل از هر چیز ابعاد وجودی خود ‏انسان باید تعیین شود.انسان دارای دو بعد است. بعد روحانی ‏وبعد جسمانی اما بقول متریالیسم ها بعد فکری و بعد جسمی ‏که البته باز هم بحث ما طولانی تر میشود و از اصل موضوع ‏فاصله میگیریم. در هر حال اجماع اضداد موجب این میشود ‏که ما برای انسان یک وجه ملموس و یک وجه غیر ملموس ‏قائل شویم و برای خوشبختی شایسته است که به هر دو وجه ‏فرد به مقدار مساوی توجه شود.پس داستان این شد که برای ‏خوشبخت شدن باید دو جنبهء جسم و روح انسان هر دو مورد ‏توجه قرار بگیرد.مسائل مادی انسان متشکل از سلامتی جسم ‏‏– خانواده – اجتماع – وضع ظاهری (زیبایی ظاهری و ...) –‏افرادی که انسان با آنها در حال تعامل است – یکی از ‏مهمترین مسائل یعنی پول - دست یابی به آمال و آرزوهای ‏مادی مثل موفقیت در دانشگاه – اتفاقات نا خوش آیند مثل از ‏دست دادن عزیزان – و دهها مطلب دیگر را شامل میشود . ‏مسائل معنوی انسان هم مسائلی است که روح و ماورای جسم ‏فرد را تقویت میکنند که با مسائل مادی پیوند نا گسستنی ‏دارند.یکی از وجوهی که باید قبل از هر چیز در موردش ‏بحث شود این است که برای هر انسان، مرگ و نیستی امری ‏حتمی است. زمانی نوجوانی بنده بالای پل عابر میدان انقلاب ‏می ایستادم و خیل عظیم جمعیتی را که در تردد بودند را ‏ملاحظه میکردم و بخود میگفتم(شاید این ماشینها- مغازه ها و ‏‏... با اعجاز یا ... به شیءی غیر از اینی که هستند،مبدل شوند ‏اما حتما تمام این آدمها روزی خواهند مرد.اما سوال این است ‏که اگر انتهای زندگی نیستی است چرا زودتر از بین نرویم؟؟؟ ‏این زندگی به چه درد میخورد و افکار مایوس کنندهء ‏دیگر.... یکی از اصلی ترین لوازم ادراک حقیقت همان ‏توحید است که شما بدون توجه به اسلام – یهودیت- مسیحیت ‏و فقط با عقل سلیم بعد از شناخت خدا متوجه میشوید که محال ‏ممکن است خدایی وجود داشته باشد اما عادل نباشد وزندگی ‏پس از مرگی وجود نداشته باشد. البته درسهای پی دی اف ‏توحید بنده در همین وب موجوده که میتوانید آنها را مطالعه ‏بفرمایید اما مهمترین چیزی که با عث سعادت میشود ، ‏طرز تلقی شما از مسائل اطراف خودتان است که در شرف ‏رخ دادن است. مثلا در مورد برزخ و ... بعضی ها فکر ‏میکنند مردن چیز وحشتناکی است که مار و عقرب و دیو و دد ‏با گرز در قبر توی سر ما میزنند اما بعضی ها معتقدند که ‏انسان وارد باغی مملو از گلو گیاه و حوری 80 متری میشود ‏و .... گروه اول دوچار وحشت و گروه دوم مشتاق آن دنیا ‏میشوند و.... اما وقتی توحید کار میکنیم متوجه میشویم بابا ‏اصلا از این خبر ها نیست! اصلا در داخل قبر از این اتفاقات ‏نمیافتد!!! بلکه مسلمانان معتقدند در قبر برزخی مسائلی اتفاق ‏میافتند که تعبیرات آنها اینگونه ای هستند.اما از دید یک انسان ‏توحیدی و موحد،مرگ و حواشی آن به این ترتیب است:هر ‏کسی در زندگی روز مرهء خود مطالبی کسب میکند.روح ‏انسان یا همان حقیقت باطنی انسان مثل ورق سپیدی است که ‏نقشهایی از اعمال ما برروی آن زده میشود تا زمانی که ما ‏زنده هستیم.بهتره در این زمینه ببیشتر صحبت کنیم.نمیدانم تا ‏بحال نقاشی حرفه ای یا مجسمه سازی انجام داده اید یا خیر!!! ‏ولی در هر حال... ببینید.... وقتی سک تنهء درخت بریده شده ‏و آمادهء کار مجسمه سازی در مقابل شما قرار میگیرد بنده ‏خدمت شما عرض میکند زیباترین مجسمهء جهان در مقابل ‏شما وجود دارد.اما شما باید آنرا با مغار و اسکنه از داخل این ‏تنهء درخت بیرون بیاورید.یعنی یک مجسمهء زیبا تکه ای از ‏تن ِ فرد مجسمه ساز است(منظور ماهیت فکری اوست)که قبلا ‏مهارتهای استخراج این مجسمه تحت عنوان تجربه های ‏مجسمه سازی در وجود و ذهن فرد ظاهر شده بعد از آن با ‏کمک ابزار باید این مجسمه را از درون این چوب خارج ‏کند.زمانی که بنده تدریس نقاشی میکردم شاگردانم که ‏تعدادشان زیاد هم نبود به من میگفتند:از کجا شما متوجه ‏میشوید این خط را باید با مداد کنته اینجوری رسم کنید؟؟؟ ‏جواب خیلی ساده است:نقشی که یک نقاش میزند قطعه ای از ‏وجود خود اوست که تصویر آن میآید و در محیط ارج از ‏حیطهء ذهنی او به این شکل ظاهر میشود. خب...حالا من ‏معتقدم که من- شما و تمام دوستان یا افرادی که حتی یکبار هم ‏به این وب سر نزدند یک نقاش هستند.منتهی نقش را اول در ‏ذهن خود ایجاد نموده اند اما کاغذ شما ها جهان خلقت است. و ‏نقشی که الان زده ایم،وضع زندگیی است که در آن هستیم.اگر ‏یک بچه کلاس اولی تنبل در ریاضی نمرهء 10 میگیرد نقش ‏ذهنی و شایستگی او نمره ء 10 است.پس به یک حقیقت ‏میرسیم.هرکس لیاقت همان وضع و همان زندگیی را دارد که ‏در آن زندگی میکند.چون نقشی که زده این است. به همین ‏خاطر قبل از اینکه نقشی ایجاد کنیم اول از همه باید فکر خود ‏را اصلاح کنیم. راه اصلاح فکر هم این است که باور کنیم اگر ‏کسی به ما ظلم میکند- اگر دزدی وسائل ما را میدزدد- اگر ‏جامعه در حق ما اجحاف میکند- اگر یک سنگ از یک ‏ساختمان در حال ساختن بر سر ما سقوط میکند و اگر های ‏دیگر.... اینها همه نشانهء این است که من مقصرم نه دزد یا ‏جامعه یا ... . دلیلش هم خیلی ساده است. انسان در طول ‏زندگی با عوامل مختلفی در تعارض است و اختیارات ما مدام ‏توسط اختیارات یکدیگر برش میخورد.در مورد دزد باید ‏عرض کنم این بندهء خدا شغلش دزدی است. و از اختیار خود ‏برای برش اختیار بنده استفاده میکند.اگر من نتوانم جلوی او ‏را بگیرم مشکل او نیست!!! چون او دارد کار های خود را ‏که عمری به آنها مشغول بوده ،انجام میدهد...یک ‏داستان...یک روز در دانشگاه بودم سر کلاس فیزیک هالیدی. ‏یکی از بچه های خیلی بلند قد جلو نشسته بود و من هم در ‏ردیفهای عقب.خلاصه به او گفتم آقا بلند شو تشریف ببر ‏صندلیهای ردیف بالا بنشین. در جواب گفت: جای من خیلی ‏هم خوبه.شما با من مشکل داری؟؟گفتم:معلومه که مشکل ‏دارم( و خود را آمادهء یک برخورد کرده بودم).ایشان گفت ‏خوب دوست عزیز تو مشکل داری پس تو بهتره جای خودت ‏را عوض کنی...مطلب مهم اینه که اگر بنده در تعامل با ‏مشکلات زندگی خود مشکل دارم مشکل از جامعه و ... و .... ‏نیست!!! چون در همین جامعه خیلی ها هستند که دارند موفق ‏عمل میکنند.اگر بنده ساحت خود را تغییر بدهم مسلما دوچار ‏چنین معضلاتی نخواهم بود.اگر بنده در کنار یا ساختمانی که ‏ایمنی آن رعایت نشده توقف نداشته باشم دیگر اینچنین ‏مشکلاتی برای بنده پیش نخواهد آمد.پس اصل اولیه که باید به ‏آن باور داشته (بعدا تکمیل خواهد شد )این است که:هرکس ‏لیاقت همان وضعی را دارد که در آن قرار دارد .خدا قرار ‏نیست از آسمان برای من و شما کار خاصی ایجاد کند.حتی ‏اگر معجزه ای هم بخواهد برای من و شما پیش بیاید(که در ‏اصل آن هم خیلی بحثها داریم)آن معجزه بر افرادی تعیین ‏میپذیرد که شایستگی نزول آنرا دارند. در غیر اینصورت ‏عدالت خود خدا وند متعال زیر سوال خواهد رفت. تکنیکهای ‏توصویر سازی فکری و ... را باید دور انداخت چون ایجاد ‏توهم – شکست و افسردگی و ... میکند. زندگی همینی هست ‏که توسط ما روئیت میشود.پس اگر میخواهید زندگی معمولیی ‏داشته باشید لازمه اش ذهن خالی از مزخرفات و اعتقاد به ‏معجزات خیالی و جن گیری و رمالی و شکار غول و دیو ‏است.و اگر میخواهید فوق العاده موفق باشید لازمه اش این ‏است که در جهت موفقیت برای خود کار فوق العاده ای ‏بفرمایید.همین! نه خیالبافیهای یک شبه پولدار شدن و گنج کنی ‏و خواندن دعاهای سریع الاجابه و ....!!شما هستید که در ‏وحیط خارج خود تجلی میکنید.این تفکر ابلهانهء من و مشا ‏است که در محیط زندگی ما موجب ایجاد بدبختی- بدهکاری – ‏سرخوردگی- خیانت و ... میشود.یک خانمی با بنده تماس ‏گرفته بود و میگفت: من عاشق فلانی بودم و او مرا رها ‏کرد.حتما جادو شده.اصلا شاید من جادو شدم-چون دست به ‏هر کاری که میزنم جور در نمیآید! به ایشان عرض ‏کردم:دوست محترم.... در کل قارهء آسیا فقط یک نفر عامل ‏واقعی وجود دارد و ایشان هم کار علوم غریبه برای کسی ‏انجام نمیدهد.در ضمن اگر شما بیش از یک مشکل داری ‏ضمانتا عرض میکنم شما به هیچ وجه طلسم نداری.چون برای ‏هر طلسم فقط حدود 30 میلیون تومان باید هزینهء بخورات ‏پرداخت کنید.تازه خود جمع آوری این بخورات یک نوع ‏ریاضته مثل شحم الذئب و قصب الزریره و مقل ازرق و ‏میعهء سائله و مقل ازرق و سورنجان مصری و عنبر(که از ‏شکم نهنگ در میآید) و هزار جور زهر ماری دیگه! اما به ‏ایشان گفتم شما حتما طلسم شدی!!! با تعجب گفت: شما که ‏میگویی طلسم نشدم چرا گفته های شما با هم تناقض دارد!!! ‏در جواب به ایشان گفتم.خیر .طلسم شما افکار پوچ و پوسیده و ‏مسخره شما است.و این است که باعث بیچارگی تو ‏شده.گفت:من چکار کنم. او مرا رها کرد و به من خیانت کرده ‏‏!من مقصرم؟؟؟ گفتم بله! تو مقصری .چون تودر انتخاب خود ‏اشتباه کردی و اشتباه هم تاوان دارد.اگر شما عاقل بودی ‏میفهمیدی که کسی که در خیابان یا با یک نظر مثل امیر ‏ارسلان شده و شما را با فرخ لقا اشتباه گرفته،به سادگی شما ‏را رها میکند و با یک فرخ لقای دیگر مرتبط میشود.درضمن ‏در تست ام ام پی آی که بنده بار ها این تست را برای افراد ‏مختلف انجام میدادم چند سوال است که اگر کسی آنها را مثبت ‏بزند،مسلم میشود که دیوانه است.یکی از آنها این است:1:بار ‏ها فکر میکنم افراد بسیاری میخواهند با جادو و هیپنو تیزم ‏مرا واردار به انجام کاری کنند 2:اگر دیگران برای من نزده ‏بودند( و مانع از موفقیت من نمیشدند) من موفق بودم 3:فکر ‏میکنمن کسانی میخواهند افکار مرا بدزدند 4:فکر میکنم ‏بعضی ها علیه من توطئه میکنند . اگر جواب هر کدام از ‏اینها مثبت باشد حداقل یک آیتم بیماریهای روانیی مثل ‏اسکیزوئید یا افسردگی را دارید. شما در جایگاهی که هستی ‏از طرف جامعه و ... مورد ظلم قرار میگیری؟درسته! خب ‏شما بیا و جایگاه خودت را تغییر بده دقت کنید...جایگاه خودت ‏یعنی ماهیت درونی و تفکر های ابلهانهء خودت را تغییر بده ‏نه اینکه بری 800 دور مفاتیح و قرآن را دوره کنی!!! چون ‏تا زمانی که شما همین هستی یک روز خوش نمیبینی! نه ‏اینکه دنبال گنج کنی و دزدی از قبرستانهای زرتشتیان و گبر ‏ها و ... بروی!! خودت را باید عوض کنی! من یعنی علم- ‏دانش- تجربه –تحصیلات – و تمام آموخته ها و تفکراتی که ‏دارم !یعنی بنده باید ماهوی خودم را تغییر بدهم نه عوارض ‏ظاهری خودم را!!!!! ادامه دارد....‏

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

دوستان عزیز بیایید گفتگو کنیم....

توجه:فقط اعضای این وبلاگ می‌توانند نظر خود را ارسال کنند.