۱۳۸۸ فروردین ۲۰, پنجشنبه

توحید تفسیر قل هو الله بخش2

پس از مشتر کات(اگر مشتر کاتی نداریم آرشیو توحید و عرفان را کلا بخونید) و با درک این که بسم الله هر سوره ای با سورهء بعدی متفاوت است. میرسیم به معنا کردن بسم الله الرحمن الرحیم.از ابن سنان از حضرت صادق علیه السلام نقل شده که در تعبیر بسم فرمودند:باء بهاء (روشنی)خدا و سین سناء(رفعت )خداست میم مجد( بزرگواری) است و در بعضی روایات آمده که میم ملک(سلطنت)خداوند است.ملا صدرا گفته که تفسیری که امام علیه السلام در باب با و سین و میم آورده از باب توقیف است(یعنی باید عین آنچه را که فرموده اند بدون چون و چرا پذیرفت) در بحث این سه حرف(بسم)بین علما قائله زیاد است.علماء جفر آن را قفل اسم اعظم دانسته اند.بقول علا مه دهدار در کتاب جواهر الاسرار گفته اند:جلوهء وحدت بر کنج سه اسم،بسته ان اسم به این گنج طلسم
باء که در فاتحهء بسمله است/با ویش سین سرائر سله است(اینجا اول لفظ سرائر سین است و ایشان معتقد است که اسرار بسم االه الرحمن الرحیم در بسم است)
با و ملفوظه سه و ،جمع سه شش/نقطه اش بیش روان بهر کشش یعنی(با متشکل از با که زبر است و الف که بینه است ب+ا=3 عدد بسط لفظی الف هم میشود 111 که جمع 1+1+1=3 یا از طریق دیگرب+ا=باء+الف گه به این نوع نگارش بسط ملفوظی می گویند پس باء با احتساب همزه(که در خیلی مکاتب جفری به همزه بعد از الف معتقدند)=3 و الف هم =3(از نظر تعداد حرئف ملفوظی).
رقم شکل،شش و نقطهء آن/دارد از سین که شصت است نشان یعنی(عدد باء ملفوظی بر اساس بسط تعداد حروف و هم از نظر جمع عددی بلا مرتبه که 6 شده بود رابا نقطهء ب که جهت کشش بود ملحق نمودیم و ایجاد 60 شد که در ابجد عدد سین است.
جمله با دو و دورش چار است/نقطه بر چارو چهل معیار است.یعنی( اگر ب ا ء را با هم جمع کنیم =4 میشود و نقطهء با اینجا اگر به 4 اضافه شود به 40 میرسد که در ابجد حرف میم است) و بسم از با ساخته میشه
تذکر اینها تفسیر علمای جفره نه معصوم علیهم السلام تفسیرشعرش هم از خودمه که متوجه بشید جناب علامه دهدار با توجه به این همه مقولات متاسفانه تفسیر به رای داشتند.اما در باب جفر احمر چند لفظ را مخرج اسم اعظم میدانند که یکی از آنها" بسم" است. در صد کلمه در معرفت النفس جناب علامه حسن زادهء املی که انشاء الله این آخر عمری خدا من و ایشون را از راه شیطان به راه راست هدایت کنه(دعاست حساس نشید) کلماتی از این قبیل نقل شده بطورمفصل که ارزش مطالعه نداره.درباب جناب سید حیدر املی که ایشون خیلی به جناب حیدر علاقمنده چون هردو مال شهر باستانی آملند. ایراد علمیی گرفتم که هنوز از این 10000 بینندهء سایت یک نفر از دوستدارانش جواب ندادن.اما حدیثی از حضرت امیر علیه السلام نقل شده که اسرار کلام قرآن در سورهء حمد است.واسرار فاتحه الکتاب در بسم الله الرحمن الرحیم است و اسرار بسم الله الرحمن الرحیم در باء است و اسرار باء در نقطهء تحت الباء است و من نقطهء تحت الباء هستم.
یک حدیث" من فسر القرآن به رایه فمقعده فی النار" هر کس قرآن را به رای (احمقانه و خود سرانه و عارفانهء) خود تعبیر کند (یک جای بد او) در آتش است این حدیثه. فحشش از من نیست!.جناب دهدار و جناب سید حیدر و جناب علامه فلانی چه کسی از شما خواسته این مزخرفات ابجدی و ابتثی رو تحت عنوان تفسیر بسم الله قرار بدید!!!!!!این حدیث رو به شما و دوستدارانتون تقدیم میکنم.و اما در باب روایت حضرت امیر علیه آلاف التهیه والسلام. من در این حدیث 1000 ایراد میبینم که یک نمونش اینه اگر باء نقطه نداشته باشه که دیگه باء نیست!!!!!پس چطور حضرت امیر علیه السلام نقطهء زیر باء هستن؟؟؟؟ تحقیق در حدیث رو به اهلش و دوست عزیزم جناب امیر صاحب وبلاگ اصحاب کهف وا گذار میکنم.معناش که غلطه . ته اینو هم در بیارین میبینین مثل بقیهء کلمات عارفانه مجهوله و مجعوله.حالا ببینیم.جناب سید حیدر آملی می گویند:"واما سر باء که در آن تا به این حد مبالغه شده است از انجاست که باء از حیث و جود در صدر مو جود اول است که خود بمثابه باء در عالم است(حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم=حرف باء)واز آن به عقل اول و حقیقه الحقائق و روح اعظم تعبیر نموده اند زیرا الف از نظر عرفا (علیهم نار الهاویه)به مثابه حضرت ذات احدیت واجبه است(الف=حضرت ذات احدیت = ذات احدیت خدا) و باء به مثابه حضرت واحدیت اسماء امکانیه است(یعنی ممکن الوجود ها یعنی مخلوقات دیگر)به همین تر تیب هر یک از حروف بسم الله الرحمن الرحیم در صدر موجودی از موجودات علویه(ملایکه و عالی)و سفلیه(مو جو دات پست و اسفل)است.(از کتاب 100 کلمه در معرفت النفس ص 26جناب حسن زاده و از کتاب نص النصوص ص279). در مراسم بزرگداشت همین جناب سید حیدر آملی خودم با گوش خود شنیدم که جناب حسن زاده گفتند از قول ایشانکه( مفهوم کلامشان اینه):والله اگر بحور سبعه(هفت دریا)مرکب بشه و اشجار خلقت قلم بشه و هوا ورق بشه و جن و انس کاتب بشن .همهء اینها تمام میشه در حالی که عشر انچه که من از قران میدانم گفته نشده است. و جناب حسن زاده تایید کرده اند.
اما یک سوال علمی بنا بر مشترکات: در دهها جای قران نص صریحه مثل "لیس کمثله شیء"و صد ها شاید هزار ها روایت داریم در مورد حرمت تشبیه نظیرش در کتب اربعهء شیعه مثل کافی و ...دهها دعا داریم موید این مطلب.دهها مورد نهی ائمه اطهار علیهم السلام از تشبیه وصریحا فرمودند کسی که خدا را به هر چه تشبیه کند کافر است.خب این نصها.این عا لم عزیز خدا وند را به الف تشبیه کرده و ب را مثلا پیامبر ما (صلی الله علیه و آله وسلم)و بقیهء حروف را موجو دات علویه وسفلیه تا جمادات و ... و ...چند مساله:1:اول خدا تشبیه نداره به چه حقی خلاف نص قرآن عمل کردید؟؟2:در قران و در احادیث معتقد به تشبیه خداوند به هر چیزی که مثل و مانند داشته باشه کافر و ملعونه به چه مجوزی این کار را کردید؟3:اگر خدا الف باشد و مثلا ج جنها و دال سنگ و چوب و... همه در ساحت حروف باهم سنخیت دارد کلام شما یعنی خدا با هر شیئی سنخیت دارد مگر ممکنه!!!!4:در صورت سنخیت خدا (از هر بعدی که فکر کنید حتی مفهومی حتی خیالی)با اشیاء خدا شریک مییابد مگر ممکنه؟5:اگر خدا با اشیاء مشترک شود چون مقدار ندارد پس هر شیء کل خداست نه ذره ای(خدا جزء ندارد و کل است چون در زمان و مکان نیست)خب شما که خدایی لنگهء خودت رو از عدم وبدون اسباب و وسایل بساز ببینم!!!!6:اگر خدا در هر ساحتی قرار بگیرد مثلا حروف و الف مثل خدا باشد، خداوندمجبور است در ساحتی از قوانین حروف پیروی کند چون خدا کل است پس کل خدا در الف حلول کرده حالا خالق حروف که ما هستیم پس ما در نتیجه خالق خدائیم!!؟؟؟(تذکر حتی خدا در اسماء خود حلول نکرده چه برسه در الف که بعدا شرح میدهم)جواب این 6 اشکال را لطفا بفرمایید.جناب سید حیدر که فوت کردید اگر حقایقی که برشما نازل شده اینه همان بهتر که بنده از ان مبرا هستم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

دوستان عزیز بیایید گفتگو کنیم....

توجه:فقط اعضای این وبلاگ می‌توانند نظر خود را ارسال کنند.