با سلام حضور تمام دوستان امروز دومین مقاله ایه که مینویسم.بعد از مدتها توحید 33.دیشب داشتم کانال مسیحیان را از ماهواره میدیدم خانمی تشریف آورده بود و می گفت:حضرت مسیح(علیه الصلوه والسلام)خود خداوند بود که جسم گرفته بود و بر زمین آمده بود تا برای گناهان ما خون خود را بریزد.اگر ما معتقدیم که خداوند قادر به انجام هر کاری است خب چه اشکالی دارد که خداوند لباس جسم بپوشد!!!اگر خدا قادر است هر کاری کند چه ایرادی دارد که حکمتش ایجاب کند که جسما ظاهر شود و بعد بمیرد برای گناهان ما!!!معجزه و اعجاز چیست؟انفجار ما وراء الطبیعه در دنیای مادی همین و.... . چون این خانم که نمیدونم اصول استدلالی را از کجا فرا گرفته اند مشغول استدلال شدند بنده هم جواب ایشان را همینجا عرض میکنم تا برای کسانی که در ذهنشان خلجانی از این مقولات ایجاد شده،جوابی کافی باشد.ببینید جملهء این خانم مثل استدلالهای مشهور از بیخ و بن غلط است که:مگر خداوند قادر مطلق نیست؟آیا میتواند سنگی خلق کند که خودش نتواند آن را بلند کند؟اگر بگوییم بله میگوید :پس خداوند قادر مطلق نیست.اگر بگوییم نه میگوید پس باز هم خدا قادر مطلق نیست چون قادر به خلق چنین سنگی نیست.اینجا است که ما میآییم لفظی بعنوان محال ذاتی یا محال ممکن میآوریم به این استد لال که:دو حقیقت معارض مطلق ذاتی بر یک شیء یا حقیقت،تعیّن نمیپذیرد. مثلا سفیدی مطلق و سیاهی مطلق.مثلا ما نمیتوانیم بگوییم که یک شیء با یک شرایط معین و از زاویهء دید خاص و... سفید است و با همان شرایط سیاه است!.نمیتوانیم قواعد دوریه و تسلسل را قبول کنیم که استدلالات آنها را قبلا عرض کردم.مثلا نمیشود الان اینجا که من هستم هم شب باشد و هم روز ببینید زاویهء دید به موضوع را ثابت فرضکردیم پس نگویید شاید یک جای جهان شب باشد و کلمات غلطی که جهال برای فرار از استدلال دستاویز میکنند.من این مکان را در همین زمان عرض کردم.چرا نمیتواند هم شب باشد و هم روز؟چون روز و شب دو حقیقت مطلق متعارض ذاتی با هم هستند و در آن واحد بر یک حقیقت که این زمان تهران است،تعیّن نمیپذیرند.حال میتوانیم بگوییم که:آیا خدا میتواند الان تهران را هم شب مطلق بدون یک ذره روشنایی بنماید و هم نور مطلق بدون یک ذره تاریکی(بدون تفاوت زمانی حتی یک میلیاردیم ثانیه یعنی در یک آن هرد و این حالات بطور مطلق نه جزئی ایجاد شود؟).اینجا میرسیم به این موضوع که در اینجا توانستن و نتوانستن اصلا معنا نمیدهد بلکه سوال از ریشه غلطه چون محال ذاتی و محال ممکن است.پس سوال کننده احمق و دیوانه است و بدنبال لفّاظی است.نه بیان مبحثی علمی. به همین خاطر است که خداوند حکمت مطلق است و محال در حکمت و عقل نمیگنجد چون محال،محال است و بحث توانایی و نا توانی وجود ندارد!چون اصل و ریشهء سوال غلطه و افعال خدا بر اساس حکمت است و عقل مطلق ذاتی که اجزاء ندارد و مشمول زمان و مکان هم نیست.خانم استاد الف که مربی یوگا هستند و تناسخی با بنده وارد بحث توحیدی شدند و گفتند که:آیا شما باور دارید که خدا نقص ندارد؟گفتم بله.گفت پس چیزی هست که خدا فاقد آن است در نتیجه خدا کامل نیست و موجود ناقص اصلا خدا نیست!!!!عرض کردم:شیئیّت نقص چیه؟گفت نمیدانم.گفتم عدم وجود کمال را نقص میگویند.پس شیئی بنام نقص نداریم چون عدم که شیء نیست!نبودن مثلا لیوان که شیئیتی ندارد.وجودی ندارد!مثلا شما نمیتوانید بگویید که فلانی 28 تا لیوانی که وجود ندارند برای من بیار!وبعد از آوردن بگید :من گفتم 28 تا عدم لیوان بیار اما چرا 27 تا عدم آوردی؟چون شمارش به وجود تعیّن میپذیرد نه بر عدم و نابود.در ضمن صفات خدا عارضی به ذات نیستند بلکه عین ذات او هستند.یعنی نه تنها خداوند نقص ندارد بلکه صفاتی مثل زنده بودن مثل ما و حرکت و ... را هم ندارد.چون این صفات را هر موجودی داشته باشد در چار چوب زمان و مکان معنا میشود .حال آنکه خداوند خالق حرکت-بیگ بنگ- ابعاد-مقیاسها-سکونها و تحرکات و ... است و محال ذات و محال ممکن است که خالق ،در عین اشراف به تمام مخلوقات بنده و ذلیل مخلو قات خودش شود و وجود خود را وابسته به مخلوق خودش نماید(مثل جسمانیت و اسیر شدن در ابعاد و زمان و مکان).چون دو حقیقت مطلق متعارض (که وجود یکی باعث عدم دیگری باشد)بر یک ذات تعیّن نمیپذیرند.حالا این خانم با شو آف و نمایش و حرکات دست و سرو گردن و نرم سخن گفتن که از تکنیکهای صحبت کردن و نفوذ در افکار مردم است،میخواهد استدلال دیوانه وار خود را تحت عنوان ابقای مسیحیت تحریف شده،به خورد مردم دهد. و میگوید خداوند به جسم عیسی(علیه آلاف التهیه و السلام)به زمین آمده.خب جسم یعنی چه؟هر موجودی جسم داشته باشد چون اسیر زمان است و مکان و گذر سن و تحلیل سلولها و اجزاء یا تغییر حالت آنها و احتیاج به غذا و خواب ونیاز مند اجزاءی مثل قلب و چشم و ... و روح و نفس و جوهر و عرض و سایر ملزومات،یک موجودی ذلیل است که نیاز مند مطلق است.همهء وجود او نیاز است حتی نیاز به مکانی مثل زمین دارد که روی آن بایستد.حال صحبت این خانم عین حکایت سنگه شد که قبلا گفتیم وقتی میگوییم خدا جسم دارد یعنی:آیا خداوند که بر همه چیز تصرف مطلق دارد و هیچ شیئی به ذات او راه ندارد و به علت همین تسلط بیچون و چرا اورا خدا میدانیم و تحرک در ذات او نیست و صفات او عارضی نیست بلکه ذاتی است یعنی حرکتی نیست که بر ذات او عارض شود و اور ا متحرک کند چون شیء نیست و.... و خلاصه بعلت این او را خدا مینامیم که هیچ شیئی بر او تاثیر نمیگذارد،آیا میتواند ذلیل و بد بخت زمان و مکان شود و احتیاج به یک لقمه نان جو داشته باشد و تیر بر او کار گر شود و مخلوقات خودش دست و پایش را سوراخ کنند و او را بکشند؟؟ آنوقت دوستان به من میگویند چرا به اینها لفظ دیوانه را اطلاق میکنی!!تازه اگر کمال بشر در این است که خودش راه تعالی خود را بسازد خون چنین خدایی چه ارتباط به گناهان من داره؟؟!!!! خدا آمده زمین و اجازه داده او را بکشند تا گناهان آیندهء من رو ببخشه؟؟!!!خب از اول میبخشید !و خودش را هم نمیکشت!مگه نمیتوانست چنین کند؟تازه این چه حکمتی دارد که قوانینی را در عالم برای ثواب و عقاب قرار دهد بعد صرف این که من لفظا بگویم بتو ایمان دارم بیاید و بخاطر انتحار خود همهءما را ببخشد؟خب اگر جزا حکمت داشت پس چرا بااین حرکت احمقانه آن را لغو کرد.اگر حکمت نداشت چرا ایجادش کرد؟میشه که خدا هم حکیم باشد و هم نادان؟ من نمیدانم این دیوونه ها و این عرفایی که میگویند ما خدا هستیم را از کدام جهنم درّه آورده اند که حتی ابتدایی ترین مسائل عقلانی و استدلالی را هم نمیفهمند!در ضمن اعجاز با ماورائ الطبیعه فرق دارد.اعجاز عملی است که هیچ مو جودی در جهان نمیتواند انجام دهد مگر پیامبران و اوصیاء ایشان و امامان (علیهم السلام).آن هم باذن خدا برای ابراز حقانیت دین الهی نه برای نفس خود.اصلا با قواعد علمی قابل توجیه نیست.و نباید که باشد.و قابل آموزش نیست.پس شفای عیسوی و عصای موسوی و اعجاز محمدی (علیهم الصلوه والسلام)جز طریق امامان یا اوصیای پیامبران محال ممکنه که ایجاد شود.این انرژی درمانیها و نبات دادنها و حقه بازی های دیگر اسمش اعجاز نیست بلکه یک اسم بدی دارد که عرض نمیکنم.
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
دوستان عزیز بیایید گفتگو کنیم....
توجه:فقط اعضای این وبلاگ میتوانند نظر خود را ارسال کنند.