۱۳۸۸ فروردین ۲۰, پنجشنبه

ادامهء توحید 7

با سلام به همهء دوستان
آقا من نمیدونم چرا تا صحبت از مولوی و ... میشه به خیلی ها بر می خوره!!!!
من میگم استدلالی صحبت کنیم ،میگن عرفان ما فوق استد لاله
میگم خوب خودشون دارن بر اساس استدلالهای بی محتوا نظر میدن
میگن شما فلسفه می با فی میگن اونا خود خدا شدن شما نمی فهمی
میگم بابا جون بر اساس ممکن الوجودی و...شما اشتباه میکنید میگن از استد لال خار ج شو
یعنی چی؟؟؟!!!
یعنی هر کی هر چی دلش خواست بگه.هر پرت و پلایی گفت خوبه چون اسمش مولویه
به اون کار داشته باشی کاینات بهم میریزه!!!!!
یعنی بدون هیچ اساسی میگه ماست سیاهه باید بگی چشم دلیل هم نداره
ببینم مگه بنا نبود نظر من و تو و ... مهم نباشه؟
من حتی از قرآن هم دلیل نمی آرم چون هنوز خدا ثابت نشده
از 17 -18 طریق غلط های اینارو اثبات کردم
میدونید مشکل کجاست؟؟؟
مشکل اینجاست که شما حاضر نیستید بعنوان یک فرد بی طرف قضاوت کنید
به خدا اگر اسم مو لوی رو عوض کنین و استد لالها مو بخونین
اولین کسی که علیه او صحبت میکنه شمایید
مقیاس حق کلام معصوم علیه السلامه نه یک آخوند سنی بنام مولوی یا شیعه یا هرچی
ملاک عقل بر پایهء وحیه نه منصور حلاج
روز قیامت اینا سر پل صراط هستن؟
چرا خودتو نو مردم رو گمراه میکنید و رو کفر بیّن هزار تفسیر بیخودی برای ماست مالی کردن کفر حلا جها می آرین؟؟؟؟
مگه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نفر مودند فمن رغب عن سنتی فلیس منی؟انا الحق کلام رسول خداست؟یا امام علیه السلام؟ دهها حدیث موثق ذکر شده که امام علیه السلام و پیامبران الهی لعنت کردند کسی را که این مفا هیم دروغین رو بیان کنه حتی در مورد خدا دانستن امام علیه السلام
باز شما میگیدشاید نور خدا رو درک کرده!!!!!!؟؟؟
پس شما بفر مایید خدایی کنید.
این قالب اسلام و شیعهء اثنی عشریه؟بر چه اساسی در مورد دین خدا نظر میدین؟براساس رویهء معصومین علیهم السلام؟؟؟؟!!!
اونوقت آقایون طرفداران اینا میگن اینها به ذات دین رسیدن
این چه دین وا مونده ایه که خدا و پیامبران چه در قران چه در احادیث لعنتش کردند.عقل هم به 17-18 روش آن را رد کرده؟؟
بابا من این آرشیو ها رو برای شما گذاشتم تا اینا رو خوب نخونید مفهوم کلام من رو درک نمی کنید.
از خود خواهی های خودتون بیرون بیایید ببینید اگر رویّهء یکی از پیامبران اینطوری بوده همین کار را کنید
مشکل من حلاج و مولوی نیست
مشکل من مبانی بدعتی است که در دین خدا هر دیوانه ای به خودش اجازه میده ضد وحی منزل نظر بده و به او لقب عارف بدن و باعث گمرا هی دیگران بشه
الهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمدصلی الله علیه و آله وسلم و اخر تابع لهم
حرف آخر اگر میتونید استدلال کنید تشریف بیارید بر اساس مشتر کات بحث کنید معیار ها یا عقل محض باید باشه یااگر معتقدید به قر ان یا معصوم علیه السلام کلا م خدا یا سنت ائمه علیهم السلام قصه و داستان و فلان عارف رو بریزید دور
چار چوب بحث را رعایت کنید من در خدمتم
خدا با عث و بانی این بدعتهای لعنتی رو لعنت کنه که باید یک ساعت استد لال کنیم که بابا ما خدا نیستیم چون نیاز مندی عین ذات ماست آخرش هم این تفسیر ها را بشنویم
بریم سر توحید
صفات به دو دسته تقسیم میشن
1: صفات سلبیه که دلا لت به نقص و نقصان دارند
2: صفات ثبوتیه که صفات کمالند
نکته: جمع دو صفت مطلق سلبیه ذاتی و ثبو تیه ذاتی بر یک ذات محال ممکنه
مادو نو ع محال داریم
محال عقل که الان ممکن نیست اما بعد ها ممکن است کشف شود مثل داروی سرطان
محال ممکن که نشدنی است و مطرح کنندهء این مساله دارای حمق عقل یا اهل جدل است مثل این که بگیم خدا که قادر مطلق است میتونه ذلیل مطلق هم باشه؟
بحث توانستن اینجا معنی نمیده چون محال ممکنه چون دو حقیقت متضاد مطلق بر یک ذات عارض نمیشوند و خدا فعل غیر عقلانی ندارد
پس سوال کننده دیوانه است چون میگه خدا خدا یعنی قادر مطلق که خود قادر مطلق بودن ضد حقارته اگر حقیر باشد که دیگه خدا نیست
پس سوال غلطه نه ناتوانی خدا و...
صفات ثبوتی خود به دو دسته تقسیم میشوند
1:صفات ذاتی: که در انتزاع آنان فقط ملا حظهء ذات کفایت میکنه مثل حیات و علم خدا وند
2:صفات فعلی:که انتزاع آنان منوط بر این است که غیری در نظر گرفته شود مثل خالقیت
صفات ثبو تی ذاتی از صفات کمال هستند چون اینها کمال ذات هستند ولی صفات فعلی چنین نیستند چون از ذات متاخر هستند
چون از مقام فعل انتزاع میشوند و فعل از ذات متاخر است
صفت ذاتی مثل قدرت که خدا وند همواره به آن مو صوف است
و چنین نیست که امروز بر چیزی قادر باشد و فردا با از بین رفتن آن
مو جود دیگر به آن قدرت نداشته باشد
اما صفات فعلی براساس رابطهء خداوند با یکی از آفریدگان بر قرار است و اگر یک طرف رابطه یعنی مخلوق دگر گون گرددان صفت هم نسبت به آن متغیر میشود
صفات سلبیه به هم و ثبو تیه به هم باز میگردد
مثلا خدا خالق است لازمهء ان علمه پس قطعا عالمه لازمهء خلق قدرته پس قطعا قادره و همینطور
خدا وند حقیر نیست چون لازمهء حقارت کو چکیه و عین احتیاجه نا توانی هم نقصه و عین قا در نبودنه وهمینطور...
مثلا می گوییم خدا جسم نیست پس
2:جو هر و عرض نیست
3: تر کیب ندارد
4:در محل و جهت نیست
5:با اشیاء متحد نشده و در آنان حلول نمی کن
6:محل حوادث نیست و دیده نمیشود
7:شریک ندارد
8:به معانی تکیه ندارد یعنی بعلت عمل به علم عالم نیست یا علم را از جایی دیگر کسب نکرده بلکه خودش ذات علم است
9:محتاج نیست و غنی بالذات است
10: دارای طبع نیست که از چیزی لذت ببرد یا بدش بیاید
ادامه دارد...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

دوستان عزیز بیایید گفتگو کنیم....

توجه:فقط اعضای این وبلاگ می‌توانند نظر خود را ارسال کنند.