یکی از دوستان عزیز در مورد انا الحق حلاج و عرفای قلابی دیگر
پرسیده بود که چون مرتبط با توحید است جواب انها را در باب وحدت وجود ویکسانی خالق و مخلوق در اینجا میگویم
اما یک نکتهء مهم اینه که کامل آن در مقا لات عر فانی خودم بوده و در پیوند های وبلاگ دوست عزیزم بنام اصحاب کهف مراجعه کنید.
اما آنچه در ذمهء من بعنوان معلم توحیدیه
براساس آنچه در مورد توحید خواندیم
خدا یا ذات واجب الوجودی نمیتواند مشابه داشته باشد چون لازمهء مشابهت داشتن ،داشتن اجزاءه و محصور بودن در حیطهء زمان و مکان یا بقوا دوستمان در حیطهء ابعاد بودن.چون هر بعدی از قوانین خاص خود تشکیل شده.پس سوال اینه خالق ان قوانین که بوده؟؟
پس تا بحال مشتر کات ما اینه که
ذات واجب الوجودی نه مشابه دارد نه ِمثل و مانند و نه قابل تشبیه کردن است. نه حادث است و نه جو هر و عرض و نه مرکب ونه قابل ادراک و نه قابل فهم و وهم
اما افعال او قابل درک هستند چون روءیت میشوند. و ذات واجبیت با افعال او فرق میکند.چوناگر ذات و افعال یکی بود ما هم چون فعل خدا هستیم پس ذات او بودیم.
اگر ذات خدائیم پس چطور اجزاء داریم و متغیریم و...خلاصه در بعد زمان و مکان تعریف شدیم؟؟اگر ما هم عین ذات خدا باشیم پس در نتیجه چون ما تغییر میکنیم خدا هم ممکن التغیّر است .خب مو جود متغیر ،تغییراتش در چار چوب زمان و مکان شناخته میشود و در چنگ زمان و مکان اسیر است.حالا خالق ان تغییر چه کسی بوده؟و خالق زمان و مکان چه کسی بوده
اگر خدا و مکان و زمان خالق همند که دور بوجود میآید و استدلال ابطال ان را گفتیم
پس باطل است
این مطالب یک یادآوری کوچک بود از استدلالهای قبلی
حالا سوال در باب عرفا
ایاکسی که میگوید انا الحق ایا عارف یا مسلمان بوده؟؟؟یا خیر؟
ایا در باب مسئله ای مناقشهای بوده که ایشون میگه من بر حقم؟؟یا خیر میگه من خدام؟
ببینید اولا این که در هیچ کتاب تاریخی مناقشهای از جناب حلاج با فردی ذکر نشده که بر اساس ان بگوید من به حق هستم. ما که نباید سفسته کنیم. با جناب دکتر رضا نژاد هم بحث ما همین بود. ایشون میگفتند که حق بر 6 معنی اطلاق و معنا میشود یکی از آنها به معنی خداست.گفتم اقای دکتر چرا کتمان واقعیت میکنید .مگه حلاج با کسی مشکلی داشته که بگه بر حقم و تو نیستی؟
تازه این جملهء جناب بایزید که گفتند لیس فی جُبّتی غیر الله را چه معنا میکنید.در زیر این جّبه غیر الله کسی نیست؟
چرا این مفاهیم کفر آمیز را تفسیر به رای میکنید؟؟؟؟
انّ الدین اذا قیس محق
اگر در دین قیاس بیاید از بین میرود
مسئله واضحه حتی تمام عرفا هم این را دستا ویز کردند که:
روا باشد انا الحق از در ختی...نیاید از زبان نیکبختی؟
که اشاره به داستان حضرت مو سی علیه السلام در کوخ طور داره
که در گلشن راز جناب شیخ محمود شبستری ست
در آن وا قعه هم یک در خت شعله ور بود خداوند صدایی خلق میکند که من خدا هستم و خدایی جز من نیست.درخت صحبت نکرد.خداوند یک صدا خلق کرد یعنی ارتعاشی در هوا خلق کرد همین و همین.خب این چه اشکالی داره.
چه ربطی به این ادبیات کفر آمیز داره؟
اشکال دیگه این که تمامی عرفاء ظاهرا سنی بودند و صوفی مسلک.
در باب صحت قول اهل تسنن به کتاب شبهای پیشاور مراجعه کنید یا به سایت شبهای پیشاور که در پیوند هامه . از کتب معتبر خودشون یعنی صحاح سته جواب خودشون رو دادنمثل کتب صحیح مسلم و صحیح بخاری.
تازه جالبه بدونید که اهل تسنن در جایی شیعیان را بواسطهء اعمال دراویش و صوفیان کافر میدونن.یکی از استد لالهاشون همین انا الحقه
حتی یهودیان هم اینها را کافر میدونن در سیزده اصل ایمانی یهود در
مقا لا ت عرفانی ذکر شد.
مطلب دیگر ماموم باید از امام یا پیامبر که امام بحساب میآید پیروی کند.
ما یک مورد در دین نداریم که پیامبر و ائمه علیهم الصلوه والسلام چنین حر فهایی بزنند که من الله هستم.تازه همیشه نهی کردند که مبا دا ما آنها را چنین بدانیم.
در ضمن اگر این سنت اسلامه در قران داریم سبحان الله الذی لیس کمثله شیء سپاس خدایی را که هیچکس مِثل و مانند او نیست.
یا خدا دروغ میگه معا ذالله یا همهء اینا
دلیل دیگر جناب حلاج اگر شما خدایی پس چرا وابسته به اجزایی؟چرا تغییر و تحول داری؟چرا وابسته به زمان و مکانی؟
وای بر ما شیعیان که دنبال کسانی میرویم که حتی یهود و اهل تسنن لعن آنها را واجب میدانند.بعلت قایل به شریک بودن برای خداوند.
تازه خود فرقه سازی در اسلام گناه کبیره هست.من خودم از نزدیک با اقطاب بعلت کسب علوم غربیه محشور بودم بخدا قسم که قسم جلاله هست حتی یک مورد موافق شرع در آنها ندیدم.
نمازشو ن با ما فرق داره.عکس پیر رو مجسم میکنن.عبادتشون فرق داره و ...
اما تازه اگر همه چیشون مثل شیعیان واقعی بوده باشه چون فرقه سازی کردند،باز هم بعلت اشاعهء گناه کبیره با توجه به حکم این که اسلام حکم به ظاهر میکند گمرا هند و ملعون
در دعا داریم لعن الله امه سمعت بذلک فرضیت به
حتی اگر کسی در دلش نسبت به آنان تاییدی کنه در گناهشون شریکه.حتی اگر در دل از آنها تبری نکنه باز هم در گناهشون شریکه و حتی اگر انها را نهی نکنه باز هم در گناهشون شریکه.
از بحث دور ماندیم
وحدت وجود چیه؟
وحدت یعنی یکی شدن دو حقیقت باهم یا یکی بودن آنها باهم
دو موضوع در این باب مطرحه
1همه ء اشیاء و زمان و مکان خود خداست.
2:زمان و مکانو اشیاء به به ذات ملحق میشود
اگر همهء زمان و مکان اشیاءجزء ذات خدا باشه پس خدا جزء پذیره.مو جود جزء پذیر خودش در زمان دیگری احاطه میشه و در مکان دیگری پس مو جود مجزا نیاز مند اجزائه و مو جود نیاز مند هم مطلق نیست پس ممکنه. خب دوباره باد دنبال واجب بگردیم.موجود مجزا نیاز مند زمان و مکانه که در آن حلول کنه خالق آن زمان و مکان کی بوده؟؟؟؟؟
پاسخ 2:اگر زمان و مکان در ذات خدا مستهلک بشن پس باید شباهت و سنخیت با ذات داشته باشند.
که در آن وارد بشن این هم در چار چوب زمان و مکان تعریف میشه.
دلیل دیگه این که:چه زمانی موجود با خدا یکی میشه مثلا زمانی که به عرفان برسه.خب در آن زمان یک شیء خدا میشه؟؟؟پس باز هم زمان و مکان خالق و تغییر دهنده میشن.خب خالق اونا کی بوده؟؟؟
اینها پایهء توحیده کسی که توحید ندونه چطور میتونه خودشو مسلمون بدونه؟
دورهء تعریف از اینا گذشته می خواهید اینا رو مدح کنید
من الان میگم از کی تعریف کنید بار ها هم گفتم
فقط
خر عیسی است که از هر هنری با خبر است/
هر خری را نتوان گفت که صاحب هنر است
خوش لب و خوش دهن و چابک و شیرین حرکات/
کم خورو پر دو و با تربیت و راهبر است
مرو ای مرد مسافر به سفر جز با او/
که تو را در همه احوال رفیق سفر است
قصد راکب را بی هیچ نشان میداند/
که کجا مو قع مکثست و مقام گذر است
چون سوارش بر مردم همه پیغمبر بود/
او هم اندر بر خر ها همه پیغامبر است
من بجز مدحت او مدح دگر خر نکنم/
جز خر عیسی ،گور پدر هر چه خر است
ادامه دارد
پرسیده بود که چون مرتبط با توحید است جواب انها را در باب وحدت وجود ویکسانی خالق و مخلوق در اینجا میگویم
اما یک نکتهء مهم اینه که کامل آن در مقا لات عر فانی خودم بوده و در پیوند های وبلاگ دوست عزیزم بنام اصحاب کهف مراجعه کنید.
اما آنچه در ذمهء من بعنوان معلم توحیدیه
براساس آنچه در مورد توحید خواندیم
خدا یا ذات واجب الوجودی نمیتواند مشابه داشته باشد چون لازمهء مشابهت داشتن ،داشتن اجزاءه و محصور بودن در حیطهء زمان و مکان یا بقوا دوستمان در حیطهء ابعاد بودن.چون هر بعدی از قوانین خاص خود تشکیل شده.پس سوال اینه خالق ان قوانین که بوده؟؟
پس تا بحال مشتر کات ما اینه که
ذات واجب الوجودی نه مشابه دارد نه ِمثل و مانند و نه قابل تشبیه کردن است. نه حادث است و نه جو هر و عرض و نه مرکب ونه قابل ادراک و نه قابل فهم و وهم
اما افعال او قابل درک هستند چون روءیت میشوند. و ذات واجبیت با افعال او فرق میکند.چوناگر ذات و افعال یکی بود ما هم چون فعل خدا هستیم پس ذات او بودیم.
اگر ذات خدائیم پس چطور اجزاء داریم و متغیریم و...خلاصه در بعد زمان و مکان تعریف شدیم؟؟اگر ما هم عین ذات خدا باشیم پس در نتیجه چون ما تغییر میکنیم خدا هم ممکن التغیّر است .خب مو جود متغیر ،تغییراتش در چار چوب زمان و مکان شناخته میشود و در چنگ زمان و مکان اسیر است.حالا خالق ان تغییر چه کسی بوده؟و خالق زمان و مکان چه کسی بوده
اگر خدا و مکان و زمان خالق همند که دور بوجود میآید و استدلال ابطال ان را گفتیم
پس باطل است
این مطالب یک یادآوری کوچک بود از استدلالهای قبلی
حالا سوال در باب عرفا
ایاکسی که میگوید انا الحق ایا عارف یا مسلمان بوده؟؟؟یا خیر؟
ایا در باب مسئله ای مناقشهای بوده که ایشون میگه من بر حقم؟؟یا خیر میگه من خدام؟
ببینید اولا این که در هیچ کتاب تاریخی مناقشهای از جناب حلاج با فردی ذکر نشده که بر اساس ان بگوید من به حق هستم. ما که نباید سفسته کنیم. با جناب دکتر رضا نژاد هم بحث ما همین بود. ایشون میگفتند که حق بر 6 معنی اطلاق و معنا میشود یکی از آنها به معنی خداست.گفتم اقای دکتر چرا کتمان واقعیت میکنید .مگه حلاج با کسی مشکلی داشته که بگه بر حقم و تو نیستی؟
تازه این جملهء جناب بایزید که گفتند لیس فی جُبّتی غیر الله را چه معنا میکنید.در زیر این جّبه غیر الله کسی نیست؟
چرا این مفاهیم کفر آمیز را تفسیر به رای میکنید؟؟؟؟
انّ الدین اذا قیس محق
اگر در دین قیاس بیاید از بین میرود
مسئله واضحه حتی تمام عرفا هم این را دستا ویز کردند که:
روا باشد انا الحق از در ختی...نیاید از زبان نیکبختی؟
که اشاره به داستان حضرت مو سی علیه السلام در کوخ طور داره
که در گلشن راز جناب شیخ محمود شبستری ست
در آن وا قعه هم یک در خت شعله ور بود خداوند صدایی خلق میکند که من خدا هستم و خدایی جز من نیست.درخت صحبت نکرد.خداوند یک صدا خلق کرد یعنی ارتعاشی در هوا خلق کرد همین و همین.خب این چه اشکالی داره.
چه ربطی به این ادبیات کفر آمیز داره؟
اشکال دیگه این که تمامی عرفاء ظاهرا سنی بودند و صوفی مسلک.
در باب صحت قول اهل تسنن به کتاب شبهای پیشاور مراجعه کنید یا به سایت شبهای پیشاور که در پیوند هامه . از کتب معتبر خودشون یعنی صحاح سته جواب خودشون رو دادنمثل کتب صحیح مسلم و صحیح بخاری.
تازه جالبه بدونید که اهل تسنن در جایی شیعیان را بواسطهء اعمال دراویش و صوفیان کافر میدونن.یکی از استد لالهاشون همین انا الحقه
حتی یهودیان هم اینها را کافر میدونن در سیزده اصل ایمانی یهود در
مقا لا ت عرفانی ذکر شد.
مطلب دیگر ماموم باید از امام یا پیامبر که امام بحساب میآید پیروی کند.
ما یک مورد در دین نداریم که پیامبر و ائمه علیهم الصلوه والسلام چنین حر فهایی بزنند که من الله هستم.تازه همیشه نهی کردند که مبا دا ما آنها را چنین بدانیم.
در ضمن اگر این سنت اسلامه در قران داریم سبحان الله الذی لیس کمثله شیء سپاس خدایی را که هیچکس مِثل و مانند او نیست.
یا خدا دروغ میگه معا ذالله یا همهء اینا
دلیل دیگر جناب حلاج اگر شما خدایی پس چرا وابسته به اجزایی؟چرا تغییر و تحول داری؟چرا وابسته به زمان و مکانی؟
وای بر ما شیعیان که دنبال کسانی میرویم که حتی یهود و اهل تسنن لعن آنها را واجب میدانند.بعلت قایل به شریک بودن برای خداوند.
تازه خود فرقه سازی در اسلام گناه کبیره هست.من خودم از نزدیک با اقطاب بعلت کسب علوم غربیه محشور بودم بخدا قسم که قسم جلاله هست حتی یک مورد موافق شرع در آنها ندیدم.
نمازشو ن با ما فرق داره.عکس پیر رو مجسم میکنن.عبادتشون فرق داره و ...
اما تازه اگر همه چیشون مثل شیعیان واقعی بوده باشه چون فرقه سازی کردند،باز هم بعلت اشاعهء گناه کبیره با توجه به حکم این که اسلام حکم به ظاهر میکند گمرا هند و ملعون
در دعا داریم لعن الله امه سمعت بذلک فرضیت به
حتی اگر کسی در دلش نسبت به آنان تاییدی کنه در گناهشون شریکه.حتی اگر در دل از آنها تبری نکنه باز هم در گناهشون شریکه و حتی اگر انها را نهی نکنه باز هم در گناهشون شریکه.
از بحث دور ماندیم
وحدت وجود چیه؟
وحدت یعنی یکی شدن دو حقیقت باهم یا یکی بودن آنها باهم
دو موضوع در این باب مطرحه
1همه ء اشیاء و زمان و مکان خود خداست.
2:زمان و مکانو اشیاء به به ذات ملحق میشود
اگر همهء زمان و مکان اشیاءجزء ذات خدا باشه پس خدا جزء پذیره.مو جود جزء پذیر خودش در زمان دیگری احاطه میشه و در مکان دیگری پس مو جود مجزا نیاز مند اجزائه و مو جود نیاز مند هم مطلق نیست پس ممکنه. خب دوباره باد دنبال واجب بگردیم.موجود مجزا نیاز مند زمان و مکانه که در آن حلول کنه خالق آن زمان و مکان کی بوده؟؟؟؟؟
پاسخ 2:اگر زمان و مکان در ذات خدا مستهلک بشن پس باید شباهت و سنخیت با ذات داشته باشند.
که در آن وارد بشن این هم در چار چوب زمان و مکان تعریف میشه.
دلیل دیگه این که:چه زمانی موجود با خدا یکی میشه مثلا زمانی که به عرفان برسه.خب در آن زمان یک شیء خدا میشه؟؟؟پس باز هم زمان و مکان خالق و تغییر دهنده میشن.خب خالق اونا کی بوده؟؟؟
اینها پایهء توحیده کسی که توحید ندونه چطور میتونه خودشو مسلمون بدونه؟
دورهء تعریف از اینا گذشته می خواهید اینا رو مدح کنید
من الان میگم از کی تعریف کنید بار ها هم گفتم
فقط
خر عیسی است که از هر هنری با خبر است/
هر خری را نتوان گفت که صاحب هنر است
خوش لب و خوش دهن و چابک و شیرین حرکات/
کم خورو پر دو و با تربیت و راهبر است
مرو ای مرد مسافر به سفر جز با او/
که تو را در همه احوال رفیق سفر است
قصد راکب را بی هیچ نشان میداند/
که کجا مو قع مکثست و مقام گذر است
چون سوارش بر مردم همه پیغمبر بود/
او هم اندر بر خر ها همه پیغامبر است
من بجز مدحت او مدح دگر خر نکنم/
جز خر عیسی ،گور پدر هر چه خر است
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
دوستان عزیز بیایید گفتگو کنیم....
توجه:فقط اعضای این وبلاگ میتوانند نظر خود را ارسال کنند.