به به از این ایام عالی ...با سلام به همه دوستان ادامهء بحث آزاد را در پیش میگیریم در مورد قرآن با مقدماتی که عرض شد زمان بررسی سخنان جناب سروش میرسد و پاسخ به ایشان". سروش میگوید این سخن، سخنی بدیع و تازه نیست؛ چون بسیاری از اندیشمندان سدههای میانه هم قبلاً به آن اشاره کردهاند. وحی «الهام» است. این همان تجربهای است که شاعران و عارفان دارند؛ هر چند پیامبر این را در سطح بالاتری تجربه میکنند. در روزگار مدرن، ما وحی را با استفاده از استعارهی شعر میفهمیم. چنانکه یکی از فیلسوفان مسلمان گفته است: وحی بالاترین درجهی شعر استبنا به روایات سنتی، پیامبر تنها وسیله بود؛ او پیامی را که از طریق جبرئیل به او نازل شده بود، منتقل میکرد. اما، به نظر من، پیامبر نقشی محوری در تولید قرآن داشته است. "کلمات دخل گیومه ،از عین کلمات ایشان کپی شده.اما جواب ایشان خیلی ساده است. درسته که وحی به معنای لغوی نوعی الهام به حساب میآید همانطوری که در قرآن گفته شده شیاطین به اولیاء خود وحی میکنند اما وحی ساحتهای متفاوتی دارد.وحی شیاطین- وحی به حیوانات مثل زنبور عسل و وحی توسط فرشتهء وحی.اشکالی که ایشان در اینجا مرتکب شده اند،در تساوی بین وحی و تخیلات و تصورات و توهمات است.وحی معنا شده در قرآن عبارت از وحیی است که توسط فرشته های وحی از ساحتی عاری از خطا و اشتباه بر بشر نازل میشود.حال ما کاری نداریم که بحثهایاستدلالی وحیانیت قرآن چه بوده اما وحی مد نظر ما مسلما با تخیلات شاعرانهء یک فرد اعرابی متفاوت است. ایشان در بخش بعد میگوید"استعارهی شعر به توضیح این نکته کمک میکند. پیامبر درست مانند یک شاعر احساس میکند که نیرویی بیرونی او را در اختیار گرفته است. اما در واقع - یا حتی بالاتر از آن: در همان حال - شخص پیامبر همه چیز است: آفریننده و تولیدکننده. بحث دربارهی اینکه آیا این الهام از درون است یا از بیرون حقیقتاً اینجا موضوعیتی ندارد، چون در سطح وحی تفاوت و تمایزی میان درون و برون نیست" باید توجه نمود بر پایهء استدلالی پوسیده که وحی را به دوصورت درونی و بیرونی تجسم نموده اند ادامهء استدلال فرموده اند .آیا پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم احساس نموده که نیرویی او را تحت اختیار گرفته؟یا خیر موجودی زنده بنام جبرئیل علیه السلام بر او نازل شده؟آیا مثلا در سیر بین مسجد الحرام و اقصی،تخیل حضرت حرکت کرده یا جسم حضرت؟مسلما خیالبافی چنین اثراتی ندارد.(مگر اینکه حضرتش را معاذ الله کذاب بدانیم و بگوییم فرد کذابی به دروغ چیزهایی را به خورد مردم داده که در آنصورت هم باید به جناب سروش عرض کرد که نام دروغگویی الهام نیست دوست عزیز!!!) در ادامه ایشان فرمودند" این الهام از «نَفس» پیامبر میآید و «نفس» هر فردی الهی است. اما پیامبر با سایر اشخاص فرق دارد؛ از آن رو که او از الهی بودن این نفس آگاه شده است. او این وضع بالقوه را به فعلیت رسانده است. «نفس» او با خدا یکی شده است. سخن مرا اینجا به اشتباه نفهمید: این اتحاد معنوی با خدا به معنای خدا شدن پیامبر نیست. این اتحادی است که محدود به قد و قامت خود پیامبر است. این اتحاد به اندازهی بشریت است؛ نه به اندازهی خدا.
جلال الدین مولوی، شاعر عارف، این تناقضنما را با ابیاتی به این مضمون بیان کرده است که: «اتحاد پیامبر با خدا، همچون ریختن بحر در کوزه است.» "ما اصلا میگوییم آقا تفاوت وحیی که در قرآن بحث شده توسط موجودی بنام جبرئیل علیهم السلام است.در قرآن به موجودیت چنین موجودی اشاره شده و تناقض فاحش و وحشتناکی که در سخنان جناب سروش است این است که ایشان از یک سرف قرآن را الهام در حد عالی میداند و از یک طرف موضوعات آن را غیر واقع ترجمه میکند.بقدری ایشان غلطهای ابتدایی در گفتار خود مرتکب شده که بنده نمیدانم به چی باید اشاره کنم.اولا الهام از نفس حضرت نیامده بلکه از فرشته ای بنام جبرئیل است(مگر حضرت را دروغگو بدانیم که در آنصورت هم دروغ با الهام تفاوت فاحشی دارد پس در هر دوحال فرمایش ایشان خنده دار و مضحکه) دومین غلط ایشان این است که نفس هرفرد الهی است یعنی چه؟یعنی از لحاظ فعلی خالقش خدا است؟که در اینصورت نفس پشه و مارمولک هم الهیه !اما اگر منظور ایشان سنخیت بین خالق و مخلوق در هر بعدی از ابعاد است ،این عقیدهء مضحک را در توحید پاسخ دادم. در مورد جملهء بعد که حضرت با بقیه فرق دارد چون از الهی بودن این نفس آگاه شده هم یکسری جملات بیمعنا است که کنار هم ردیف شده کی گفته فرق حضرت با دیگران در آگاهی از نفس خود است؟؟به چه استناد و استدلالی؟ جملهء بعدی ایشان که فرمودند:" او این وضع بالقوه را به فعلیت رسانده است. «نفس» او با خدا یکی شده است "از آن جملات خنده داراست .و جملات قبلی ایشان را معنا میکند که هر انسانی بالقوه خداوند است (اما به اندازهء ظرفیت وجود خود)و به اندازهء همان ظرفیت،فرد با خدا متحد میشود اصلا معلوم نیست این استدلالات و توهمات از کجا به مغز ایشون راه یافته؟ که در بعد فرمودند" سخن مرا اینجا به اشتباه نفهمید: این اتحاد معنوی با خدا به معنای خدا شدن پیامبر نیست. این اتحادی است که محدود به قد و قامت خود پیامبر است. این اتحاد به اندازهی بشریت است؛ نه به اندازهی خدا.
جلال الدین مولوی، شاعر عارف، این تناقضنما را با ابیاتی به این مضمون بیان کرده است که: «اتحاد پیامبر با خدا، همچون ریختن بحر در کوزه است"در اینجا بحر به خدا تشبیه شده و کوزه به حضرت یعنی خداوند به قدر سعهء حضرت ختمی مرتبت صلیالله علیه و آله وسلم،وجود ایشان را از ذات خود پر نموده .باز هم گرفتار جناب آقای مولوی شدیم.بابا دریا حقیقتی است دارای ابعاد و میشود مقداری از آن برداشت و در کوزهء حضرت جاداد.اما خداییکه ابعاد ندارد ذره ای از او یعنی کل وجود او.ما میگوییم خدا مقدار ندارد .یعنی چی؟؟یعنی ظرف زمان و مکان بر او احاطه ندارد!حالا چگونه میشود که خداوند خود را در ظرف ممکن الوجودی که به صرف ممکنیت تمام علل و بیماریها و عوارض یک ممکنالوجود را دارد جا دهد و خود را توسری خور ابعاد نماید؟اگر چنین باشد که خدا دیگر نخواهد بود؟؟؟؟!!!!یعنی ایشان این چیز ساده را که شاگردان بنده هم میفهمند درک نکرده؟؟؟واقعا تاسف آور است.هزار بار استدلال کردیم دوحقیقت مطلق معارض بر یک ذات ،محال ذات است که تعیّین بپذیرند.نمیشود خدا هم خدا باشد و هم یک بطری از وجود خودش را در کوزهء حضرت بریزد که!!!من نمیفهمم یک نفر عاقل پیدا نمیشود که بگوید بابا بحث موافقی و مخالفی با قرآن به کنار !!لا اقل یک ذره برو استدلال و روش عقلی یاد بگیر!!!؟ دوباره ایشان فرموده" اما پیامبر به نحوی دیگر نیز آفرینندهی وحی است. آنچه او از خدا دریافت میکند، مضمون وحی است. اما این مضمون را نمیتوان به همان شکل به مردم عرضه کرد؛ چون بالاتر از فهم آنها و حتی ورای کلمات است. این وحی بیصورت است و وظیفهی شخص پیامبر این است که به این مضمون بیصورت، صورتی ببخشد تا آن را در دسترس همگان قرار دهد. پیامبر، باز هم مانند یک شاعر، این الهام را به زبانی که خود میداند، و به سبکی که خود به آن اشراف دارد، و با تصاویر و دانشی که خود در اختیار دارد، منتقل میکند. "یعنی چه؟بازی بالغات ایشان را امیدوارم خودشان بفهمند.بحث خیلی ساده است یا قرآن دروغه یا راست.که ایشان معتقدند که الهامه و وحیه و ... .با این مشترکات باید عرض کنم که در قرآن صریحا آمده که این قرآن از حضرت نیست!وخود حضرت هم نمیتواند مثل آن را بیاورد بلکه توسط موجودی بنام فرشته که نام خاصش جبرئیل علیه السلام است این وحی نازل شده و صریحا میگوید این قرآن شعر نیست!!نمیشود شما متن کتابی را الهامات صحیح و وحی گونه بدانید بعد تفسیری که میکنید ضد متن آن کتاب باشد که...!!!!!اشکالی که ایشان دوچارشده و اطالهء کلام،اجبار تکرار مکررات را ایجاب میکند،این است که در ترجمه معنای وحی قرآن ایشان وحی را الهامات شاعرانه میداند که به تبع این موضوع هیچ خاصیتی نمیشود بر قرآن متصور بود و فرد عارفی مثل مولوی تحت عنوان پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم این قرآن را آورده،اما ایشان متوجه نبودند که اگر بخواهیم این مقولات را باور کنیم باید نص قرآن را که همانا وجه اعجازی و دیگر بخشهای قران است را کتمان کنیم.ونمیشود یک عارف تعمدا دروغ بگوید و خیالبافیهای خود را منسوب به موجودی بنام جبرئیل کند.اگر چنین باشد چون دروغگو خواهد بود،معاذالله فردی است شارلاتان که برای مقصد خاصی دست به حقه بازی و دروغ بافی زده و اگر چنین باشد دیگر افاضات یک فرد شارلاتان را وحی و الهام نام نمینهند.پس از هر زاویه نگاه کنیم کلام ایشان مردوده.چه از نظر مخالفین و نه از نظر موافقین.
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
دوستان عزیز بیایید گفتگو کنیم....
توجه:فقط اعضای این وبلاگ میتوانند نظر خود را ارسال کنند.