۱۳۸۸ فروردین ۲۰, پنجشنبه

بحث آزاد 14

به به از این ایام عالی ...با سلام به همه دوستان ادامهء بحث آزاد را ‏در پیش میگیریم در مورد قرآن با مقدماتی که عرض شد زمان ‏بررسی سخنان جناب سروش میرسد و پاسخ به ایشان". سروش‎ ‎می‌گوید این سخن، سخنی بدیع و تازه نیست؛ چون بسیاری از ‏اندیشمندان سده‌های میانه‎ ‎هم قبلاً به آن اشاره کرده‌اند‎.‎‏ وحی ‏‏«الهام» است. این همان تجربه‌ای است که شاعران و عارفان دارند؛ ‏هر چند پیامبر‎ ‎این را در سطح بالاتری تجربه می‌کنند. در روزگار ‏مدرن، ما وحی را با استفاده از‎ ‎استعاره‌ی شعر می‌فهمیم. چنان‌که ‏یکی از فیلسوفان مسلمان گفته است: وحی بالاترین‎ ‎درجه‌ی شعر ‏استبنا به روایات سنتی، پیامبر تنها وسیله بود؛ او پیامی را که از ‏طریق جبرئیل به‎ ‎او نازل شده بود، منتقل می‌کرد. اما، به نظر من، ‏پیامبر نقشی محوری در تولید قرآن‎ ‎داشته است‎.‎‏ "کلمات دخل گیومه ‏،از عین کلمات ایشان کپی شده.اما جواب ایشان خیلی ساده است. ‏درسته که وحی به معنای لغوی نوعی الهام به حساب میآید ‏همانطوری که در قرآن گفته شده شیاطین به اولیاء خود وحی میکنند ‏اما وحی ساحتهای متفاوتی دارد.وحی شیاطین- وحی به حیوانات ‏مثل زنبور عسل و وحی توسط فرشتهء وحی.اشکالی که ایشان در ‏اینجا مرتکب شده اند،در تساوی بین وحی و تخیلات و تصورات و ‏توهمات است.وحی معنا شده در قرآن عبارت از وحیی است که ‏توسط فرشته های وحی از ساحتی عاری از خطا و اشتباه بر بشر ‏نازل میشود.حال ما کاری نداریم که بحثهایاستدلالی وحیانیت قرآن ‏چه بوده اما وحی مد نظر ما مسلما با تخیلات شاعرانهء یک فرد ‏اعرابی متفاوت است. ایشان در بخش بعد میگوید"استعاره‌ی شعر به ‏توضیح این نکته کمک می‌کند. پیامبر درست مانند یک شاعر ‏احساس‎ ‎می‌کند که نیرویی بیرونی او را در اختیار گرفته است. اما ‏در واقع - یا حتی بالاتر‏‎ ‎از آن: در همان حال - شخص پیامبر همه ‏چیز است: آفریننده و تولیدکننده. بحث درباره‌ی‎ ‎این‌که آیا این الهام از ‏درون است یا از بیرون حقیقتاً این‌جا موضوعیتی ندارد، چون‎ ‎در ‏سطح وحی تفاوت و تمایزی میان درون و برون نیست" باید توجه ‏نمود بر پایهء استدلالی پوسیده که وحی را به دوصورت درونی و ‏بیرونی تجسم نموده اند ادامهء استدلال فرموده اند .آیا پیامبر صلی ‏الله علیه و آله وسلم احساس نموده که نیرویی او را تحت اختیار ‏گرفته؟یا خیر موجودی زنده بنام جبرئیل علیه السلام بر او نازل ‏شده؟آیا مثلا در سیر بین مسجد الحرام و اقصی،تخیل حضرت ‏حرکت کرده یا جسم حضرت؟مسلما خیالبافی چنین اثراتی ‏ندارد.(مگر اینکه حضرتش را معاذ الله کذاب بدانیم و بگوییم فرد ‏کذابی به دروغ چیزهایی را به خورد مردم داده که در آنصورت هم ‏باید به جناب سروش عرض کرد که نام دروغگویی الهام نیست ‏دوست عزیز!!!) در ادامه ایشان فرمودند" این الهام از «نَفس» ‏پیامبر می‌آید و «نفس» هر فردی الهی است. اما پیامبر با‎ ‎سایر ‏اشخاص فرق دارد؛ از آن رو که او از الهی بودن این نفس آگاه شده ‏است. او این‎ ‎وضع بالقوه را به فعلیت رسانده است. «نفس» او با خدا ‏یکی شده است. سخن مرا این‌جا‎ ‎به اشتباه نفهمید: این اتحاد معنوی با ‏خدا به معنای خدا شدن پیامبر نیست. این‎ ‎اتحادی است که محدود به ‏قد و قامت خود پیامبر است. این اتحاد به اندازه‌ی بشریت‎ ‎است؛ نه به ‏اندازه‌ی خدا‎.‎
جلال الدین مولوی، شاعر عارف، این تناقض‌نما را با ابیاتی به این ‏مضمون بیان‎ ‎کرده است که: «اتحاد‎ ‎پیامبر با خدا، همچون ریختن ‏بحر در کوزه است‎.»‎‏ "ما اصلا میگوییم آقا تفاوت وحیی که در قرآن ‏بحث شده توسط موجودی بنام جبرئیل علیهم السلام است.در قرآن به ‏موجودیت چنین موجودی اشاره شده و تناقض فاحش و وحشتناکی که ‏در سخنان جناب سروش است این است که ایشان از یک سرف قرآن ‏را الهام در حد عالی میداند و از یک طرف موضوعات آن را غیر ‏واقع ترجمه میکند.بقدری ایشان غلطهای ابتدایی در گفتار خود ‏مرتکب شده که بنده نمیدانم به چی باید اشاره کنم.اولا الهام از نفس ‏حضرت نیامده بلکه از فرشته ای بنام جبرئیل است(مگر حضرت را ‏دروغگو بدانیم که در آنصورت هم دروغ با الهام تفاوت فاحشی دارد ‏پس در هر دوحال فرمایش ایشان خنده دار و مضحکه) دومین غلط ‏ایشان این است که نفس هرفرد الهی است یعنی چه؟یعنی از لحاظ ‏فعلی خالقش خدا است؟که در اینصورت نفس پشه و مارمولک هم ‏الهیه !اما اگر منظور ایشان سنخیت بین خالق و مخلوق در هر بعدی ‏از ابعاد است ،این عقیدهء مضحک را در توحید پاسخ دادم. در مورد ‏جملهء بعد که حضرت با بقیه فرق دارد چون از الهی بودن این نفس ‏آگاه شده هم یکسری جملات بیمعنا است که کنار هم ردیف شده کی ‏گفته فرق حضرت با دیگران در آگاهی از نفس خود است؟؟به چه ‏استناد و استدلالی؟ جملهء بعدی ایشان که فرمودند:" او این‎ ‎وضع ‏بالقوه را به فعلیت رسانده است. «نفس» او با خدا یکی شده است ‏‏"از آن جملات خنده داراست .و جملات قبلی ایشان را معنا میکند که ‏هر انسانی بالقوه خداوند است (اما به اندازهء ظرفیت وجود خود)و ‏به اندازهء همان ظرفیت،فرد با خدا متحد میشود اصلا معلوم نیست ‏این استدلالات و توهمات از کجا به مغز ایشون راه یافته؟ که در بعد ‏فرمودند" سخن مرا این‌جا‎ ‎به اشتباه نفهمید: این اتحاد معنوی با خدا ‏به معنای خدا شدن پیامبر نیست. این‎ ‎اتحادی است که محدود به قد و ‏قامت خود پیامبر است. این اتحاد به اندازه‌ی بشریت‎ ‎است؛ نه به ‏اندازه‌ی خدا‎.‎
جلال الدین مولوی، شاعر عارف، این تناقض‌نما را با ابیاتی به این ‏مضمون بیان‎ ‎کرده است که: «اتحاد‎ ‎پیامبر با خدا، همچون ریختن ‏بحر در کوزه است"در اینجا بحر به خدا تشبیه شده و کوزه به ‏حضرت یعنی خداوند به قدر سعهء حضرت ختمی مرتبت صلیالله ‏علیه و آله وسلم،وجود ایشان را از ذات خود پر نموده .باز هم ‏گرفتار جناب آقای مولوی شدیم.بابا دریا حقیقتی است دارای ابعاد و ‏میشود مقداری از آن برداشت و در کوزهء حضرت جاداد.اما ‏خداییکه ابعاد ندارد ذره ای از او یعنی کل وجود او.ما میگوییم خدا ‏مقدار ندارد .یعنی چی؟؟یعنی ظرف زمان و مکان بر او احاطه ‏ندارد!حالا چگونه میشود که خداوند خود را در ظرف ممکن ‏الوجودی که به صرف ممکنیت تمام علل و بیماریها و عوارض یک ‏ممکنالوجود را دارد جا دهد و خود را توسری خور ابعاد نماید؟اگر ‏چنین باشد که خدا دیگر نخواهد بود؟؟؟؟!!!!یعنی ایشان این چیز ‏ساده را که شاگردان بنده هم میفهمند درک نکرده؟؟؟واقعا تاسف آور ‏است.هزار بار استدلال کردیم دوحقیقت مطلق معارض بر یک ذات ‏،محال ذات است که تعیّین بپذیرند.نمیشود خدا هم خدا باشد و هم یک ‏بطری از وجود خودش را در کوزهء حضرت بریزد که!!!من ‏نمیفهمم یک نفر عاقل پیدا نمیشود که بگوید بابا بحث موافقی و ‏مخالفی با قرآن به کنار !!لا اقل یک ذره برو استدلال و روش عقلی ‏یاد بگیر!!!؟ دوباره ایشان فرموده" اما پیامبر به نحوی دیگر نیز ‏آفریننده‌ی وحی است. آن‌چه او از خدا دریافت‎ ‎می‌کند، مضمون وحی ‏است. اما این مضمون را نمی‌توان به همان شکل به مردم عرضه ‏کرد؛‎ ‎چون بالاتر از فهم آن‌ها و حتی ورای کلمات است. این وحی ‏بی‌صورت است و وظیفه‌ی شخص‎ ‎پیامبر این است که به این ‏مضمون بی‌صورت، صورتی ببخشد تا آن را در دسترس همگان ‏قرار‎ ‎دهد. پیامبر، باز هم مانند یک شاعر، این الهام را به زبانی که ‏خود می‌داند، و به‎ ‎سبکی که خود به آن اشراف دارد، و با تصاویر و ‏دانشی که خود در اختیار دارد، منتقل‎ ‎می‌کند‎.‎‏ "یعنی چه؟بازی بالغات ‏ایشان را امیدوارم خودشان بفهمند.بحث خیلی ساده است یا قرآن ‏دروغه یا راست.که ایشان معتقدند که الهامه و وحیه و ... .با این ‏مشترکات باید عرض کنم که در قرآن صریحا آمده که این قرآن از ‏حضرت نیست!وخود حضرت هم نمیتواند مثل آن را بیاورد بلکه ‏توسط موجودی بنام فرشته که نام خاصش جبرئیل علیه السلام است ‏این وحی نازل شده و صریحا میگوید این قرآن شعر نیست!!نمیشود ‏شما متن کتابی را الهامات صحیح و وحی گونه بدانید بعد تفسیری که ‏میکنید ضد متن آن کتاب باشد که...!!!!!اشکالی که ایشان دوچارشده ‏و اطالهء کلام،اجبار تکرار مکررات را ایجاب میکند،این است که ‏در ترجمه معنای وحی قرآن ایشان وحی را الهامات شاعرانه میداند ‏که به تبع این موضوع هیچ خاصیتی نمیشود بر قرآن متصور بود و ‏فرد عارفی مثل مولوی تحت عنوان پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم ‏این قرآن را آورده،اما ایشان متوجه نبودند که اگر بخواهیم این ‏مقولات را باور کنیم باید نص قرآن را که همانا وجه اعجازی و ‏دیگر بخشهای قران است را کتمان کنیم.ونمیشود یک عارف تعمدا ‏دروغ بگوید و خیالبافیهای خود را منسوب به موجودی بنام جبرئیل ‏کند.اگر چنین باشد چون دروغگو خواهد بود،معاذالله فردی است ‏شارلاتان که برای مقصد خاصی دست به حقه بازی و دروغ بافی ‏زده و اگر چنین باشد دیگر افاضات یک فرد شارلاتان را وحی و ‏الهام نام نمینهند.پس از هر زاویه نگاه کنیم کلام ایشان مردوده.چه از ‏نظر مخالفین و نه از نظر موافقین.‏

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

دوستان عزیز بیایید گفتگو کنیم....

توجه:فقط اعضای این وبلاگ می‌توانند نظر خود را ارسال کنند.