با سلام تر جیح دادم عیدی شما را زودتر تقدیم کنم و آن بحث عجیب عالم ذر هست با توجه به این که دوستان محقق بنده هم در این باره چیز زیادی نمیدانستند ،خودم بر اساس داشته های قبلی و مطالعات و احادیث و تفاسیر متعدد مشغول بررسی شدم.تمام مشکلات از آیهء 172 سورهء اعراف ایجاد میشود که:و اذ اخذ ربک من بنی آدم من ظهورهم.... و هنگامی که خداوند از پشت فرزندان عالم ذریه آنان رابرگرفت و ایشان رابر خودشان گواه ساخت که:آیا پرور دگار شما نیستم؟گفتند چرا!گواهی دادیم تا مبادا روز قیامت بگویند ما از این غافل بودیم.خب با توجه به این آیه متوجه میشویم که زمانی ما به شکل دیگری وجود داشتیم اگر مشترکات قبلی را به یاد بیاوریم متوجه میشویم که در آن اوان،ما نه جسم داشتیم نه روح چون تکوین روح در خود جسم صورت میگیرد.بعضیها معتقدند ارواح مردگانشان در دنیا کار میکنند که یکی از این باصطلاح عقلا میگفت:نخودکی در این عالم هم وظایفی انجام میدهد!!!اگر انجام اعمال نیک و بد فقط توسط جسم میسر باشد،خب این آقا که قبلا فوت شده !!اگر بنا بود روح او نیاز مند به جسم نباشد،پس کجا تکوین پیدا میکرد؟این عقیدهء تناسخیونه.که با طله اما در باب تفسیر این آیه:زراره با سند خود از عبد الله بن سنان از امام صادق علیه السلام نقل مینماید که گفت:از آنجناب در مورد آیه ء فطره الله التی فطر الناس علیها پرسیدم ایشان فرمودندکه:اسلام است که خداوند بشر را در موقعی که از او بر توحید خود میثلق میگرفت به کافر و مومن فرمود: الست بربکم،بشر را بر فطرت اسلام خلق نمود"تذکر : دوستان توجه داشته باشند فطرت اسلام با نماز و روزه و خمس و ... فرق دارد چون انّ الدین عند الله الاسلام یعنی هردین توحیدیی در زمان خود اسلام بوده و راه سعادت بشر موافق حیثیت ممکن الوجودی او تعبیر به اسلام شده و اینجا دیگر وسع و ... افراد مد نظر نیست بلکه وسع جنس بنی آدم موضوع بحثه نه افراد آن البته استقرار این حقیقت در هر فردی براساس وسع او خواهد بود اما اصل و ذات اسلام یعنی مسیر سعادت بخشی که برای جنس بشر قرار داده شده است یک اصل ثابت و لا یتغیر است و با گذشت زمان ،در این اصل تغییری ایجاد نمیشود.چون انسان به واسطهء انسان بودن خود،بیش از یک سعادت ویک شقاوت ندارد.پس این حدیث الطرق الی الله بعدد الانفاس الخلایق،یا از ریشه دروغه،یا بفرض صحت روات باید معنای درایه الحدیثی او را بررسی نمود که تقریبا چنین میشود که انسان در چارچوب اصلی توحیدی خود بجز واجبات و ترک محرمات،میتواند با تآسی به اعمال مستحبی متفاوت و ترک مکروهات مختلفی بعدد الانفاس الخلایق بسوی خداوند (یعنی حکمت الهی متناسب با جنسیت بشری خود)رهسپار شود.چون مشترکاتی که ما به آنها رسیدیم جزو اصول هستند و لا یتغیّر. و جمع دو حقیقت مطلق ذاتی،محال ممکنه.مثلا اثبات نمودیم که بله...خداوند بعلت خداوندی،باید راهی برای سعادت بشر مهیا کند چون بعلت نقص مطلق و نسبی علم بشر،انسان قادر به درک سعادت و شقاوت خود نیست و چه بسا در یافتن راه صحیح دوچار اشتباه شود و چون هر انسان بیش از یک بار متولد نمیشود(رد تناسخ را قبلا گفتم)و زندگی اخروی ما بر پایهء زندگی مادی ما است،در نتیجه لزوم راه و روش ثابتی متناسب با جنس ما واجب میشود.این راه تعبیر به دین الهی شده که واجب است.حالا اگر بنا باشد که راه خدا به تعداد نفس کشیدنهای مردم باشد یا به تعداد افراد مردم باشد،مستلزم این است که:هیچ آدابی و ترتیبی مجوی/هرچه میخواهد دل تنگت بگو.... خب اگر هر کس به هرآچه دل تنگش میخواهد و بگوید عمل کند ،آیا تصور میکنید انسان به سمت جهت و مسیر خاصی هدایت میشود؟آیا این دین است یا هرج و مرج؟آنوقت تعارضات افراد در یک قضیهء واحد چه حکمی دارد؟آنوقت اصلا به چه شیئی خوب وبه چه حادثه ای بد اطلاق میشود ؟آیا این عقلانی است که حقیقت حکیمی خلقت منظم خود را بر پایهء هرجو مرج قرار دهد؟اگر خوبی و بدی معنای درونی خود را از دست بدهد(چون با این حساب هر عمل خوب خواهدبود)پس خلقت بازیچه میشود و ایجاد بازیچه ایجاد صفات سلبی در ذات خالق میکند و او را دارای طبع لذت بردن و ناراحتی و احتیاج مینماید و چون غایت حکیمانه ای برای خلقت نمیتوان متصور بود (چون کلا بازیچه است،) خداوند از حکمت و عقل و درایت که صفات ثبوتی اوست خالی مشود- نص صریح قرآن که فرموده :شما را بیهوده خلق ننمودیم ،نقض میشود و.... یک کلام حاشیه ای:خودتان بینظر قضاوت بفرمایید ببینید جناب مولوی با یک بیت شعر چه بلوایی به پا نموده و چگونه تمام مفاهیم تمام شرایع توحیدی را از معنا خالی نموده و کار به همین بیت ختم نمیشه این اعتقاد واقعی خودش بوده و در جای جای مثنوی هم به این اعتقاد اشاره نموده مثل داستان کسانی که انگور میخواستند.همه دنبال یک چیز بودند همه هر چه دل تنگشان میگفت انگور بود منتها درا لفظ متفاوت بودند(یکی به ترکی میگفت انگور،یکی به عربی و ...) یعنی چه؟یعنی همه خوبند همه دنبال یک حقیقتند اما فقط در لفظ یکی میشود بت پرست یکی میشود مسیحی ،یکی میشه گاو پرست و ... شما را به خدا آیا چنین فردی افتخار دین شیعه است؟آیا باید از این آقا بخاطر این دُرافشانیها تشکر نمود که بعضی ها میگویند:اسلام وجود خود را مدیون مولویه!!!!؟؟؟؟؟صد رحمت به الاغ نخودکی!!!!!!!ادامه دارد....")
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
دوستان عزیز بیایید گفتگو کنیم....
توجه:فقط اعضای این وبلاگ میتوانند نظر خود را ارسال کنند.