با عرض سلام خدمت شما.دوستانی که بحث های خود را بر پایهء عقل و خرد مطرح میکنند،هرچند که مغایر با نظربنده باشد،نه تنها به خود کمک میکنند،بلکه به دیگران هم خدمت میکنند وآنهارا بسمت عقل رهنمون میشوند.بشرط آنکه هدفشان چیز یادگرفتن باشد ویا لااقل رفع شبهات.همیشه احتمال بدید که چیزی که مد نظر شما است ممکنه از ریشه اشتباه باشه.به همین خاطر همیشه روش طرح سوال یا اشکال شما باید وجه سوالی داشته باشد نه وهن امیز.جناب مراد جملات جالبی را نقل نمودند.یکی از این موارد این بود که فرمودند:"اگر کتب مجلسی که شناسنامه ءشیعه هست ایراد دار باشد،پس فاتحهءشیعه را باید خواند"در جملات ایشان چند مورد موجوده اول اینکه ایشان کتب مجلسی را شناسنامه شیعه میدانند(شناسنامه لفظی اعتباری است و در جایی بکار رفته که معنای مشخصی به ذهن خواننده متبادر نمیشود.بنده متوجه نشدم ایشان از نظر اسناد این موضوع را فرمودند-از نظر رجال-یا صحت اقوال یا ... وهر کدام در جای خاصی باید بررسی شود)اما نه تنها کتب مرحوم مجلسی بلکه هیچ کتاب دیگر شیعه 100در 100 صحیح نیست مگر متواترات و تلخیص آنها از کتب.در ضمن کتب علامه خیلی هم مهم نیستند.اگر هم مهم باشند مهمترین مصادر حدیثی-فقهی شیعه کتب اربعه هستند یعنی –کافی(8 جلد)-الاستبصار ( 4جلد)-من لا یحضر ه الفقیه(4 جلد) –التهذیب(10 جلد) اگر هم منظور ایشان از شناسنامه بودن ،صحت اقوال کتب ایشانه،باید عرض کنم ایشان احادیث را جمع اوری نموده(غلطو درست)برای از بین نرفتن آنها در طول زمان.و خودشان فرمودند که اساتید فن آنهارا جداسازی و خالص سازی نمایند چه از نظر رجال و چه از نظر درایت الحدیثی و ... .تازه جناب مجلسی از متاخرینه و کسانی که در مخازن خطی فعالیت دارند میدانند که هرچقدر کتاب از نظر قِدَم از سرچشمه و مولف دور تر شود،غلط تر میشود.کما اینکه در ج 94 بحار در ص 229 حرزی از حضرت امیر علیه السلام به روایت از مهج الدعوات سید بن طاووس نقل نموده که در همان صفحه 5 روایت دیگرش را نقل نمودهو در همان جلد ص 193 همان موضوع را بطور کاملا متنافر نقل نموده.این میرساند که ایشان قصد تصحیح کتاب را نداشته،بلکه فقط قصد داشته که این احادیث ازبین نروند همین وبس.و دقیقا در همان جلد ص 265 دوباره همان موضوع واحد را به طریقی کاملا مغایر نقل نموده.البته زحمت ایشان بعلت جمع آوری نسخ بسیار قابل ستایش و تشکره اما نه از نظر بحث رجالی و صحت اسناد و یقینی بودن اتصال و صحت حدیث به معصوم علیه السلاماین جملهء طلایی را به یاد داشته باشید(اگر صحبت از فرد بزرگی شد و کسی گفت:من این فرد را قبول ندارم ،زود تخطئه اش نکنید،ببینید فرد بزرگ،از چه جهتی مدعی علم است و وجهی که این فرد اورا قبول ندارد چیست؟اگر دو وجه بر هم منطبق بودند"مثلا وجه رجالی"آنوقت باید آن دو نفر با هم بحث علمی کنند ویک عالم آن علم،نظر دهد که حق باکیست.نه عوام الناسی که نا آگاه از این علوم هستند)یکی از مغالطات جناب مشیری اینه:میگویند حضرت باقر (علیه السلام)شکافندهء علمه!!!بابا ایشون که میگوند همه علوم را میدانند چی برای بشر اختراع کرده که شده باقر؟یک چوب کبریت ساخته؟؟؟ اما جواب:این نوع بحث ایشون که در نقد سخنان بهرام مشیری 2 آمده را کاملا توضیح دادم.باصطلاح ایشون میگویند:1:هوا تاراست 2:تار وسیله موسیقی است پس"هوا وسیلهء موسیقی است.ترجمه کلام ایشان را عرض میکنم شما منطبق بفرمایید.ایشان میگوید که ما میگوییم امام علیه السلام باقر العلوم یعنی شکافندهء دانشها است.اینجا چند مساله مطرحه 1:چه کسانی مدعی بودند ایشان باقر العلومند(که طبق اسناد تاریخی داریم هم شیعیان و هم اهل تسنن ایشان را اینگونه خطاب مینمودند)2:ادعای ایشان از علوم چه بوده؟منظور از تمام دانشها یعنی همه دانشهای عالم کون و مکان؟یا خیر منظور تمام دانشهای شاخه های متعدد دینی ؟ادعای اول مردوده چون فرضا اگرایشون هم خود را عالم کل دانشهای جهان خلقت میدانستند ،دیگرانی که ظهور این علوم را در ایشان ندیده بودند،نمیتوانستند ایشون را به این نام بخوانند...مسلما منظور از کل دانشها دانش آشپزی و ساختن هریسه و شیرینی دانمارکی و ناپلوئونی و پیتزا پپرونی نبوده!!!منظور تمام شاخه های علومی که مربوط به دین خدا میشود بوده.کما اینکه خود این بزرگواران وقتی بیمار میشدند به طبیب مراجعه میکردند!به این روش بحث آقایان میگوییم مغالطه و غلط اندازی دیگران.حالا ممکنه ایشان هم از طب اطلاعاتی داشته باشند اما وجه باقر العلومی ایشان مسلما پزشکی نبوده.کما اینکه شاگردان ایشان از حضرتش طبابت یاد نمیگرفتند.کتب طب الصادق و طب الرضا علیهما السلام هم که منسوب به حضرات علیهم السلامه،در وجه انتساب این کتب بر وجود مبارکشان محل اشکاله.چون وظیفه بنده اینه که رعض کنم بر اسا س مدارک چه چیزهایی نادرست و دروغه،برای اثبات عدم قطعیت اعتبار تمام احادیث کتب اربعه ،به اقامهء دلیل رجالی میپردازم.چون قبلا هم عرض کردم در شان بنده نیست موضوعی را از روی هوا بگویم .چون نحوهء استدلال و منطق بیانگر شخصیت علمی گوینده است.
در بررسیهایی که بنده در مرکز تحقیقات بر کتبراربعه داشتم ،مویدان و منکران ادله خودرا آورده اند که بنده عرض میکنم.مهمترین کتاب از کتب اربعه کتاب کافی است نوشتهء مرحوم کلینی که 8جلد عربی است و 2 جلد آن یعنی اصول کافی،در 4 مجلد ترجمه شده.گویند این کتاب به حضور حضرت صاحبالامر عجل الله تعالی فرجه الشریف رسیده و ایشان آنرا تایید نموده اند.در حالی که بعلت جرح روات متعدد که دراین کتاب موجوده وبدون سند بودن این قصه،مردودیت آن واضح خواهد شد. پس وجه اول گفتار را در نقد کافی قرار میدهیم.باشد تا خداوند با ظهور شک در خرافات،مارا به صراط مستقیم خود رهنمون سازد.جناب محدث نوری صاحب کتاب سراسر مجروح"مستدرک الوسائل"اجماعی از نظریات علما در تایید کافی آورده که مجموعا 4 دلیل خواهد شد 1:تعبیر بزرگان در مدح کافی:محدث نوری سخنان شیخ مفید(م 413ه)شهید اول(م789ه)محقق کَرَکی(م940ه) پدر شیخ بها(م 984 ه)مولی امین استر آبادی(م 1033ه)به نقل از استادانش و آقای مجلسی(م 1070 ه) را در مقام کافی نقل نموده. مهمترین عبارت از شیخ مفید است که فرمودند:هو اجل کتب الشیعه و اکثرها فائده(این کتاب برترین کتب شیعه و سودمند ترین آنها است)جناب نوری میگوید:بینظیری کافی بدلیل حجم آن نیست....بلکه این تعبیرها(که نظایرش گفته شد)بعلت استحکام و ضبط و دقت کافی است(خاتمه مستدرک ج3ص467-464)ایشان کلامشیخ مفید را اینگونه تفسیر نموده"مراد از پرفایده بودن،این است که کافی بعلت در برداشتن اصول اعتقادی جامعیت بیشتری نسبت به کتب دیگر دارد.در زمان کلینی تمام کتب معروف به اصل، برجا بوده بیگمان کلینی نسبت به سند روایی آنها تا معصوم علیهم السلام هیچ تردیدی نداشته و بر پایهء اعتمادش به کتب اصل آنهارا بررسی نموده.بنابر این وقتی کتب اصل از برسی سندی بی نیاز باشند،خود کافی هم که بر گرفته از انها و اجل از آنها است چنین است." چون خوانندگان محترم غالبا از اقشار کم اطلاع در مورد اصطلاحات هستند در مورد لفظ"اصل"ترجمانی تقدیم میکنم که برای ایشان مشکل نباشد.معنای اصل،معنایی اختلافی است در میان علمای شیعه که دو تعریف مشهور آن عبارت است از 1:بحر العلوم:اصل در اصطلاح عالمان امامیه به معنای کتاب معتمدی است که خودش از کتب دیگر اخذ نشده باشد 2:وحید بهبهانی گفته:اصل عبارت است از مجرد کلام و بیانات معصوم علیهم السلام.اما نقد دلیل اول:با مطالعه دلیل جناب نوری 3سوال پیش میآید:1:آیا کتب اصول،از بررسی سندی بی نیازند؟2:برفرض بینیازی کتابهای اصول از بررسی سندی،کافی هم دارای همین ویژگی میشود؟ 3:آیا همهء کتابهای اصول حدیثی در اختیار کافی بوده؟ نکتهء1:جناب نوری در طرح ادعای خود دال بر بینیازی کتب اصول از بررسی سندی دلیلی نیاورده و دلیلی هم دال بر اثبات مدعای آن وجود ندارد چنانچه شیخ طوسی (م 460ه) که او را سخنگوی علما دانسته اند میگوید:احادیث کتابهای اصل در صورتی پذیرفته میشود که راوی آن ثقه باشد(العده فی اصول الفقه ج1 ص 126)بنابراین هیچ کتابی از نقد و بررسی بی نیاز نیست(یعنی چه نهج البلاغه باشد چه کتب اربعه چه برسد به کتب آقای مجلسی که خودش مخدوش بودن بخش زیادی از آنرا اذعان نموده)نکتهء دوم:مفهوم اجل و برتر بودن کافی بر بقیهء کتب شیعه،دلیل اتقان 100در صدری به آن نیست!بلکه منظور این است که مجموعهء امتیازات کافی،از کتب دیگر بیشتر است همین وبس.واصلا برتر بودن لفظی نیست که مارا بینیاز از بررسی سندی نماید.نکتهءسوم:ایشان برای اثبات اینکه کلینی تمام کتب اصول را در اختیار داشته به گزارش شاگرد ایشان تلّعَکبری اشاره نموده.که در کتاب ایشان امده"روی جمیع الاصول و المصنفات"(رجال طوسی ص 449)وجناب نوری اشاره کرده اگر کل کتب نزد تلعکبری بوده به طریق اولی نزد استاد او که کلینی میباشد هم بوده.این هم دو اشکال دارد 1:فرضا اگرشاگرد کلینی به کلیه کتب دسترسی داشته،دلیل نمیشود که استاد او که ما قبل او بده هم به همه کتب دسترسی داشته باشد.2:اینکه تلعکبری اصول و مصنفات را روایت نموده دلیل نیمشود که تمامی انهارا هم در اختیار داشته.چون ممکنه او از طریق اجازات عام این کتب را تحت اختیار داشته باشد.که در اینصورت ممکنه از طریق سماع و قرآئت هم این کتب به ایشان رسیده باشد.بلکه ایشان فقط به این کتابها و منقولات انها طریق داشته.خلاصه اینکه نه این ادعا که کل کتب اصول در اختیار کلینی بوده درست است و نه این که کتابهای اصول از برسی سندی بینیازند.دلیل دوم:عرضه بر امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف.برخی از اخباریان بی هیچ مدرکی خبری را به حضرت نسبت میدهند که در باره کافی فرمودند"ان هذا کاف لشیعتنا"جناب نوری میگوید برای این کلام،که ملا خلیل قزوینی از برخی مشایخ خود نقل میکند ،مدرکی وجود ندارد و حتی محدث امین استر آبادی که در پی قطعی الصدور بودن کافی بوده نیز آنرا صحیح ندانسته.با اینحال آقای نوری به کلام سید بن طاووس تاسی میکند(که کتاب پر از اشکال مهج الدعوات رانقل نمودند و کتاب لهوف که جناب مطهری بسیاری از نوشته های آن درباب عاشورا را خدشه دار میداند )در کتاب کشف المحجه در باره وصیت حضرت امیر علیه السلام به امام حسن علیه السلام میگوید،از اعتبار منبع آن یعنی کتاب رسائل الامه کلینی سخن میگوید که "ایشان در زمان امام عصر عثمان بن سعید و فرزندش محمد بن حسین بن روح و شیخ سَمُری میزیسته و قبل از سمری در گذشته شیخ سمری سنه 329 و کلینی در 328 یا 329 بنا براین نگاشته های کلینی درزمان وکلای حضرت وجود داشته و امکان تحقیق در مورد صحت کتابش کافی وجود داشته"از سخن ابن طاووس بر میآید که این کتاب توسط وکیلان حضرت امضاء و تایید شده و این تایید دلالت بر تاییده حضرت است.... اما نقد دوم:کلینی هیچ روایت مستقیمی از نواب اربعه ندارد و روایات غیر مستقیمش از نواب هم بسیار کم است.بنا بر این بر خلاف تصور عموم،کلینی هیچ ارتباط ویژه ای با نواب خاص حضرت نداشته.محل اقامت کلینی غالبا در ری بوده نه در بغدا د و هیچ مدرکی دال بر اقامتطولانی وی در بغداد نیستکه نوری گفته ایشان در بغداد میزیسته و با نواب حضرت مرتبط بوده.3:نواب خاص در جو تقیه آمیزی زندگی میکردند و تنها برای مسائلی که از طرق غیبی قابل حل بودند اقدام مینمودند.گواه این جو تقیه آمیز این است که حسین بن روح،خادم خودرا بعلت لعن بر معاویه اخراج میکند4:عرضه کتب به حضرت بسیار بسیار محدود بوده و در موارد بسیار ویژه ای رخ میداده 5:عرضه کتاب بر نواب حضرت بسیار اندک بوده و تنها نمونهء آن کتاب التکالیف شلمغانی است 6:و مهمترین آنها این است که اگر کلینی یک چنین تاییدیهء عظیمی بر کتاب خود داشت آنرا در اوائل کتاب خود نقل نمینمود؟یا دنباید در مصادر قدما هم به این مورد اشاره میشد؟ و تنها جناب سید بن طاووس بر پایهء حدس و گمان باید به این نتیجه میرسید؟؟در نتیجه عرضه این کتاب بر حضرت و نوابش اثبات شدنی نیست ونمیشود با این دست اویز اعتبار احادیث کافی را تایید نمود"نکته مهم نکنه مهم برای بت تراشان بیخرد همیشه مرید:ببینید زمانی که شیخ کلینی نقد میشود و به کلام او جز بررسیهای سندی اتقانی نیست،چگونه میآیید و یک آقایی مثل ق...را بت خود قرار میدهید که هزار اما و اگر در حرکات و سکنات عرفانی و ...ی او موجوده؟آیا این بزرگان(البته فقط نزد شما خوش باوران)نباید پاسخگوی شیعه در اشکالات رفتاری و بدعتهایی که ساخته اند باشند؟آیا شایسته است که جناب الف از ایشان در بالای منبر نقل کند که"جنیان سنی ندارند چون در غدیر بودند!!!در حالی که غالب افرادی که آنجا بودند ،عمر وثقیفه را تایید کردند"آیاشیعه یعنی فردی که هرچرندی را شنید بپذیرد؟چرا؟چون راوی گنده است؟ مشهور است؟مردم موقع دیدن او بر سر خود میزنند؟مگر نه اینکه اکثرهم لا یعقلون و لا یشعرون؟آیاتاییدبدون سند اکثریت ویک مشت عوام حجیت شرعی برای ما ایجاد میکند؟فاعتبروا یا اولی الابصار"ادامه نقد کتاب کافی در مطلب بعد خواهدبود
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)

هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
دوستان عزیز بیایید گفتگو کنیم....
توجه:فقط اعضای این وبلاگ میتوانند نظر خود را ارسال کنند.