با سلام ادامهء عالم ذر... از حضرت باقر علیه السلام در مورد آیهء میثاق سوال نمودند .حضرت فرمودند:قال اخرج من ظهر آدم ذریته الی یوم القیامه فخرجوا کالذر ... یعنی:از پشت آدم علیه السلام،ذریه اش را تا روز قیامت خارج کرد(خداوند) و انها مانند ذره هایی خارج شدند.پس خودش را به آنان نشان داد و شناسانید(خداوند متعال)واگر چنین نبود هیچ کس خدا را نمیشناخت.(اصول کافی ج 2 ص241)قبلا گفتیم که عالم ذر به معنای عالم ذریه هست و معنای ذرات نمیدهد .خب ایرادی ندارد ممکنه عالم ذر معنی عالم ذریه باشد اما در جایی دیگری این ذریه بصورت ذرات مورد خطاب قرار گیرند .از این حدیث که از کتاب کافی ،یکی از کتب اربعه شیعه است این مطالب استفاد میشود که عرضه شدن دین الهی بر من نوعی نبوده بلکه بر حقیقت من یا طینت من یا به اصطلاح حقیقت من بوده.دوم اینکه در آن زمان بنده دارای جسم مادی و مغز و روح فعلی و ... نبودم .سوم این که تمام میلیاردها انسان از بدو آدم علیه السلام تا قیامت ،جسما از بدن حضرت خارج شدند یا مورد خطاب قرار گرفتند.پنجم این که حساب و کتاب آن اوان و وسال الست بربکم بر اساس حقیقت و ماهیت طینتها بوده و مانند دین و شریعت امروز نمیتواند باشد و سخن گفتن خدا،نشان دادن خدا و ... تاویلاتی از اتمام حجت بر اساس نوع ممکن الوجودی آن اوان است نه مطابق امروز.خب...قهرا زمانی که بنده روح و جسم مادی اینچنینی و مغز و اعصاب و ... نداشته باشم نمیتوانم چیزی بخاطر بیاورم چون دستگاه ضبط خاطرات در مغز است!مضاف بر این که بفرض داشتن جسم مادی که البته باطله و مطابق تناسخ غلطه...من ممکنه دیروز کاری را انجام داده باشم و امروز آن را به خاطر نیاورم!عالمی را که هزار ها سال از آن میگذرد را چگونه بخاطر بیاورم؟در مورد این موضوع از امام صادق علیه السلام سوال شد که فرمودند:ثبتت المعرفه فی قلوبهم و نسو الموقوف...(المحاسن ج 1 ص 241)یعنی :معرفت و شناخت در دل آنها ثابت ماند ولی جایگاه آن را فراموش نمودند؛روزی آن را بخاطر خواهند آورد.و اگر چنین نبود هیچ کس نمیدانست که آفریننده و روزی دهنده اش کیست.همچنین در ادامه حضرت میفرمایند:کان ذلک معاینه....یعنی:آن(به صورت )مشاهدهء خدا بوده.سپس آن مشاهده را در دلهای آنان ثبت فرمود.....و این معنی این سخن است که"ولئن سالتهم من خلقهم لیقولن ّ الله"...تذکر:البته آنها به به ظاهر انکار میکنند اما قلبا خدا را باور دارند.حالا این دیدن چگونه هست؟مسلما زمانی که جسم ما در عالم ذر جسم تکوین نیافته و فاقد روح و جسم انسانی امروزباشد میتوان دریافت کرد که منظور از دیدن خدا در آن اوان یعنی دیدن بدون جسم فعلی و روح ،به معنای استعاری است و خبر از یک حقیقت دیگر میدهد.نه روئیت مادی خداوند.که حضرت امیر علیه السلام هم به آن اشاره فرمودند.در این باب لفظ فانساهم المعاینه استفاده شده واین تعبیر را نشان میدهد که شدت معرفت از بین رفته و الا ما هرگز نمیتوانستیم مثل امروز زندگی مادی خود را ادامه دهیم اما اصل آن معرفت در قلب ما موجود است.ببینید چند مدت قبل خدمت استاد رسیدم و یک سوال مهم بنده را پاسخ فرمودند. البته ظاهر سوال بچه گانه است اما مفهوم آن شاید حدود یک سال است برای من معما بود. و آن این است.من که هستم؟و این من بودن به چه اطلاق میشود؟اگر من یعنی محمد اوسعی به جسم من اطلاق میشود،که با گذشت زمان بار ها و بارها کل جسم من تحول کلی یافته مثلا از یک جثه کو چک به من فعلی منتهی شده.اگر به روح من اطلاق میشود که آن هم متکوّن شده مسلما روح بچه 5 ساله با یک فرد 33 ساله فرق میکنه!اما در طول مدت زندگی همیشه من،من بودم یعنی محمد اوسعی!!!خوب ببینم...حالا چه چیز بنده ثابت بوده که به علتمعیت آن شیء است که بنده همیشه چنین نامیده میشوم و بعد از حشر و نشر کدام جسم با کدام ساحت روحی درهم میآمیزد(چون هر اوان روح فقط با همان اوان جسم مرتبط است)و ....؟در یک کلام حقیقت بنده چیست؟جواب این است.که حقیقت اولیه همان است که طینت به آن گفته میشود.همان شیئی است که در عالم ذر مورد خطاب قرار گرفت و ماهیت گرفت.وشالوده و ریشهء هر انسانی است که آن نه روح فعلی است و نه جسد فعلی بلکه بستری برای تکوین روح و جسم فعلی.میدونم بحث خیلی سنگین شده حداقل برای شما.اما بالاخره باید حقایق را بیان نمود.لطفا سوالهای خودرا در آخرین مطلب بنویسید حتی اگر در مورد شعره ممنون
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
دوستان عزیز بیایید گفتگو کنیم....
توجه:فقط اعضای این وبلاگ میتوانند نظر خود را ارسال کنند.