۱۳۸۸ فروردین ۲۰, پنجشنبه

راه سعادت5 عشقهای خیابانی مانعی برای سعادت

به به از این ایام عالی عالی عالی عالی خدا را شکر که این خوشبختی ‏ما تمامی نداره واقعا بعضی وقتها فکر میکنم ظرفیت دیدن اینهمه ‏خوشحالی را ندارم...... ایکاش هر ثانیه هزاران سال طول بکشد که ‏بتوانم از میلیاردیم هر ثانیه استفاده بهینه کنم....با سلام خدمت تمام ‏دوستان عزیز و با عرض معذرت از اینکه مدتی است نتوانستم خدمت ‏شما عزیزان بزرگوار باشم. البته مشغلهء زیاد بنده مهمتر ین موردی ‏بود که باعث شد کمتر در خدمت شما باشم. و مورد بعدی قطع شدن ‏مکرر برق است که هر بار خواستم مطالب تایپ شده را به اتمام برسانم ‏برق عزیز تشریف بردند و دهها صفحهء نوشته شدهء بند ه به باد فنا ‏رفت.خب مهم نیست.... حالا که خدمت شما دوستان عزیز هسشتم ‏ادامهء مطالب را خدمت شما عزیزان عرض میکنم.....موضوع راه سعادت ‏قبلی که نیمه تمام ماند این موضوع بود که بسیاری از مواردی که ‏باعث ناراحتیهای روحی میشود مسائل ارتباط دو جنس مخالف است یا ‏همان دوستی ها یا ازدواجهای نا فرجام و... قبلا عرض کر دم ارتباط یا ‏از دواج یا ... به معنای خرید و فروش دو نفر نیست بلکه به معنی ایجاد ‏تعامل بین دو فرد است که میخواهند داشته های خود را با یکدیگر به ‏اشتراک بگذارند و خوشبختی نسبیی را که دارا هستند، زیاد نمایند ‏همین و بس.متاسفانه ما در عشقهای چاقو کشانهء خود که ار ثیهء ‏نامبارکی از آقای امیر ارسلان و ... است همیشه میبینیم که احساس ‏تملک و مالکیت در این ارتباطات است که حرف اول را میزند.تمام ‏عواطف ما سبب رکود و بد بختی برای خود و فرد مقابل ما میشود و ‏این تماسها غالبا حالتهای اوباشگری و ولگردی دارد. فردی بیکار در ‏خیابان تصویری از یک خانم زیبا را میبیند و عاشق میشود. ناگهان نام ‏خود را که قلی یا اصغر است را با سیاوش و شهروز و ... عوض میکند و ‏خود را امیر ار سلان میبیند. طرف مقابل هم همینطور مثلا اسمش ‏صغری خانومه و نا گهان خود را آناهیتا و عسل و .... زهر ماریهای دیگر ‏معرفی میکند و خود را لیلای ِ مجنون مییابد. جالب اینه که از این ‏عشقهای خیابانی و ولگردانه تمنای پاکی و طهارت میکند!!!! و همین ‏مایهء خنده ء بنده را فراهم میکند. کسی که در مورد شما هیچ ‏شناختی نداشته چگونه در یک ثانیه وامقی سینه چاک شده؟؟؟؟ ‏مسلما تنها چیزی که از شما توجه ایشان را به خود جلب نموده قیافهء ‏ظاهری شما بوده و بجر تمنیات فطری و جنسی شما هیچ جاذبه ای ‏برای فرد مقابل نداشته و ندارید همین. بعد از آن تازه نوبت تماسهای ‏تلفنی میرسد خوشبختانه بعلت محدودیتهایی که در ایران عزیز داریم ‏همه ء شما یا غالب شما با این قصه ها آشنائیت دارید. شما را به خدا ‏یکبار که با نامزد( در خوشبینانه ترین حالت ذهنی من) مشغول ‏صحبت هستید به کلماتتان دقت کنید ببینید چجوری کبریتی به ‏وقت بیچارهء خود میکشید.اولِ مکالمه ها با این لفظ شرع میشود ‏خب.....چه خبر..... بعد قصه های صد من یک غاز و مسخرهء مراودات ‏خانوادگی و ... بعدش هم چرندیات دوست دارم- میمیرم برات- قلوه و ‏رودتو برم و .... خلاصه هزار جور مزخرفات دیگر مدتها از این ‏داستانهای مسخره میگذرد که شما با ایشان مشکل بر میخورید حالا ‏موقع گریه های شبانه و آهنگهای داریوش و...و اگر از این ولگردهای ‏خیابانی باشیدسیگار و کرک و حشیش و زهر ماریهای دیگر ‏میرسد.حداقل آسیبی که در این موقعیت شما خورده اید اینه که ‏بجای اینکه 4 کلمه حرف حسابی و بدرد بخور یاد بگیرید مثلا زبان و ‏‏... تمام زندگی شما شده درس زیست شناسی در مورد دل و قلوه و ‏جیگر و .... که صد البته متعلق به معشوقهء شما یعنی صغری خانوم ‏ببخشید خانم آنا هیتا است که شما میخواهید آنها را بقول خودتان " ‏بروید" یک روز جلوی آینه بایستید و شکل و قیافهء خودتان را نگاه ‏کنید .ببیند شما غیر از اصغز آقا یا صغری خانوم چی هستید؟ یک آدم ‏معمولی با یک قیافهء معمولی تر با یک خانوادهء معمولی تر از معمولی ‏‏. حالا چطور شده که ناگهان خود را فرخ لقا میبینید؟؟؟ مگر معمولی ‏زندگی کردن چه ایرادی دارد؟؟؟؟ بهتر نیست یک کمی به خودتان ‏توجه بیشتری بفر مایید؟ چرا دوست یا همسری انتخاب نمیکنید که 4 ‏تا چیز بدرد خور یاد شما بدهد؟؟ چرا باید تمام ارتباطات ما در این ‏خلاصه شود که ماهها وقت خود را صرف دلبستن به دیگران کنیم و ‏بعد از آن هم ماهها وقت صرف کنیم تا دل از دیگران بگسلیم؟؟؟ مگر ‏عمر من و شما چقدره که خودمان را هزینه کنیم برای یک مشت ‏خیالات باطل؟؟؟ غالب افرادی که از دوستان بنده هستند از این ‏معضلات رنج وافر میبرند اما متاسفانه همیشه نسل بعدی مانند نسل ‏قبلی حماقتهای خود را تکرار میکنند.زمانی که جامعهء جهانی رو بخه ‏جلو در حرکت است... من و شما همیشه رو به قهقرا باید حرکت کنیم ‏و این حرکت رو به قهقرا همیشه در ایران عزیز تکرار شده و ایجاد ‏کننده ء این قصه ها فقط خرافاته و افسانه ها و خیالبافیهای کودکانه ‏است.روزی یکی از دوستان در وزارت کشاورزی کارمند بود و خاطر ‏خواه دختر خانمی شده بود و قرار بود با هم از دواج کنند. دست بر ‏قضا دختره با دوست همین آقا از دواج کرد(از این حقه بازیها دختر ‏های ایرانی زیاد دارند) دوستان ایشان به او گفتند:آقا چرا این اتفاق ‏افتاد!!!! برو جلو دختره رو بگیر برو آبرو ریزی راه بینداز تا بفهمند قبل ‏از او شما میخواستید با هم ازدواج کنید. در جواب گفت: چرا؟ من او را ‏دوست داشتم که با هم خوشبخت بشیم درسته؟؟؟ خب حالا او راه ‏بهتری برای خوشبختی خودش پیدا کرده و من هم آرزو میکنم که او ‏موفق- شاد و خوشبخت در زندگی خصوصی خودش بشود. یکی از ‏دوستان گفت: ببین حالا که او تو را رها نموده برو با جادو او را رام ‏خودت بنما یا اینکه پدرشو در بیار. گفت: جادو ایجاد وسوسهء شیطانی ‏در قلب مینمایدیعنی محبت مصنوعی... همین و بس و هر گونه طلسم ‏و دعایی در صورتی که در شعور و درک فرد تاثیر بگذارد گناه کبیره ‏است در ضمن دعای الهی و .... برای جلب محبت و ... کلا از ریشه ‏دروغه. تازه خاک بر سر ترین آدم کسی است که محبت را گدایی کند. ‏من طرف مقابلم را آزاد میگذارم تا هر راهی را مه دوست داشت ‏انتخاب کند در ضمن اجبار ، نه تنها ایجاد محبت نمیکند بلکه ایجاد ‏نفرت مینماید. من هم به او و دیگر دوستان گفتم: ایجاد یک ارتباط ‏یک داستان عاطفی است برای تعالی دو نفر نه تعلق دو نفر به همدیگر ‏و در اصل نوعی تلاقی فکر است همین و بس .اگر بنده یا شما در مورد ‏مساله ای مشکل داریم باید ما مشکلمان را حل کنیم در ضمن من ‏قبل از هر چیزی یعنی قبل از اینکه عشقرا یاد بگیرم گذشت را یاد ‏میگیرم که هر زمانی برای خوشبختی فرد مقابلم از او بگذرم. همین. ‏بنظرم این راه و رسم انسانیت است. نه اینکه با هزار و یکجور حقه ‏بازی و شامورتی بازی و التماس و چاقوکشی و ... بخواهم او را برای ‏خود نگه داشته باشم. میخواهم چند حرکت را برای شما در ارتباط ‏تفسیر کنم. قهر کردن- فحش دادن- بی ادبی کردن- لوسبازی در ‏آوردن –تهدید کردن و تهدید به خودکشی و ... و ذلک تماما نشانهء ‏این است که طرف مقابل شما فردی است بیچاره و بدبخت که خودش ‏را از دست داده و التماس میکند که او را در یابید.اگر فکر میکنید ‏طرف شما آدم است به او یاد بدهید که بابا من و شما برای هم خلق ‏نشدیم. ما دو نفر یاد گرفتیم که در کنار همدیگر باشیم حالا تحت هر ‏عنوان دیگر نیاز به این حقه بازیها ندارد که.....به او یاد بدید که خودش ‏را داشته باشد. و قبل از او به خاطر داشته باشید که قبل از اینکه ‏جانوری بنام آقا سیف الله یا صغری خانوم در زندگی شما بیاید شما ‏زندگی خوب و نسبتا آرامی داشتید پس مسلما بعد از آن هم ‏خوشبخت و موفق خواهید بود. و زندگی ما به دم صغری خانومها یا ‏سیف الله خان ها بسته نشده.زندگی هم خشن است و فیلمهای هندی ‏آمیتا بچن نیست. مثل آدم زندگی خود را ادامه بدید و انتخاب ‏شایستهء خود را داشته باشید و.حتما تست ازدواج بدهید و با یک ‏مشاور مجرب مشورت نمایید.البته اینها بعد از این است که روشی را ‏که خدمت شما عرض میکنم یاد بگیرید و آن بزرگترین و بهترین ‏قانون جهان است" 1:خودتان را برای هیچ احد الناسی هزینه نکنید ‏‏2:قیمت شما به همان اندازه ای است که خودتان این مبلغ را اعلام ‏میفرمایید."زمانی که شما بایک فرد سیگاری نرد عشق میبازید زمانی ‏که به یک اوباش ولگرد سر خیابانی با موهای سیخ سیخی که یاد آور ‏جوجه تیغیهای ماقبل تاریخ است محبت میکنید و با او ساعتها در ‏پارک یا در پای تلفن صحبتهای زیست شناسی میفرمایید و ... خب ‏قیمت شما هم همین اندازه است شما نمیتوانید از ایشان توقع زفتار ‏یک آدم را داشته باشید. چون اگر ایشان آدم بود، مثل آدم لباس ‏میپوشید و رفتار آدمیزاده مانند داشت.وقت شما به اندازه ء کل زندگی ‏و هستی شما ارزش دارد .لا اقل با کسی دوست شوید که ارزشش را ‏داشته باشد. اگر هم دوست شدید هیچوقت در دوستی خودتان را ‏هزینهء ارتباط نامیمون یک فرد حتی درست و حسابی هم ‏نفرمایید.نکتهء مه مدیگر این است که اگر فرد مقابل شما شوخیهای ‏مسخره و ... کرد خوشحال نباشید که به به چه فرد شوخی به دام من ‏افتاد.... معمولا انسانها در دوجا شخصیت واقعی خود را نشان میدهند ‏در جایی که توانایی مخفی کردن و فشار بر روح خو درا ندارند یعنی ‏موقع خوشحالی بیش از حد یا موقع ناراحتی که شخصیت واقعی خود ‏را بروز میدهند.خحیلی نیاز نیست در مورد این افراد مسامحه کنید ‏مخصوصا در مورد خیانت. چون فرد خائن اگر دکتر هم باشد یک دکتر ‏خائن است و اگر یک دانشمند هم باشد باز یک دانشمند خائن است و ‏به این ترتیب بر چسب خیانت را همیشه با خودش یدک میکشد. ‏نکتهء مهم بعدی این است که شما هر چقدر بیشتر زطرف مقابل خود ‏را در منگنه بگذارید او بیشتر از شما آزرده میشود و مهر شما بیشتر از ‏قلبش فراری میشود. اگر واقعا فرد مقابل خود را دوست دارید سعی ‏کنید به او آرامش القاء نمایید نه تشنج به حدی که نخواهد ریخت ‏شما را ببیند.اما اگر طرف مقابل شما اینگونه شد، میتوانید برای حفظ ‏مغز خود از چنگالهای سیاه فرد مقابل، ارتباط خود را با ایشان قطع ‏کنید. فردی میگفت من با یک آدم اینگونه ای ارتباط داشتم اما موقع ‏قطع ارتباط گفت نفرینت میکنم بدبخت بشی حالا چه خاکی به سرم ‏بریزم؟؟؟به ایشان گفتم: خنم محترم یک اوباش سیگاری ولگرد اگر ‏دعایش گیرا بود دعا میکرد خودش را از این بد بختی نجات بدهد ...در ‏ضمن فردا روزی ممکنه شما گرفتار بشوید از کجا معلوم اثر دعای این ‏آقا بوده؟؟؟؟ تازه ...ممکنه شما در آینده با فردی از دواج کنید که او ‏شما را بدبخت کند اما شاید هم اینطوری نشود اما در حال حاضر شما ‏هر گونه بد بختی را معنا بفر مایید شما هم بد بخت بودید و هم ‏بیچاره که گرفتار چنین آدمی شده بودید.مثل اینکه بنده فکر کنم یک ‏هندوانه ای خوب است بعد ببینم این هندوانه گندیده بعد بگویم ‏نه...چ.ن انتخاب من این بوده من باید این گندیده را بخورم ...معترضانه ‏گفت: استاد مگر ازدواج هندوانه خوردنه؟؟؟ گفتم حرف شما ‏درسته...دوتی و ازدواج هندوانه نیست .شما ممکنه یک هندوانهء ‏گندیده را بخورید و دلدرد بگیرید اما یک اوباش خیابانی از هزار تا زهر ‏مار و زقوم بدتره پس حتما باید چنین خاکروبه ای را در آشغال دانی ‏بیندازید نه در خانهء قلب خود .... نکتهء مهم و کلیدی این بود که قبلا ‏عرض کردم"هر کسی لیاقت همان وضعیتی را دارد که در آن قرار ‏گرفته اگر فکر میکنید شایستگی شما بالا تر از این دوستانی است که ‏دارید ...خب پس وضعتان را عوض کنید اما اگر میخواهید با همه ‏مماشات نمایید لااقل خودتان را از دست ندهید و خودتان را برای بنی ‏بشری هزینه نفر مایید. ممنونم از این که به وب بنده سر میزنید ‏امیدوارم خداوند یک سر سوزن از شادی و خوشبختی بنده را به همه ‏شما بدهد تا همیشه شاد و خرم و خوشحال باشید...اصلا ایکاش با هم ‏خوشحال باشیم و از دیدن موفقیتهای یکدیگر به همدیگر ببالیم . ‏ممنونم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

دوستان عزیز بیایید گفتگو کنیم....

توجه:فقط اعضای این وبلاگ می‌توانند نظر خود را ارسال کنند.