۱۳۸۸ فروردین ۲۰, پنجشنبه

توحید7 معنای قرب

در باب مقوله ی قرب
قرب به معنای نزدیکی است قریب یعنی نزدیک و غریب یعنی دورآیا می توان به خدا نزدیک شد یا خیر؟؟؟؟؟
نزدیک بودن یا درک موجود بعلت شناخت ذات است
ویا به معنی نز دیک شدن به موجودی از نظر فاصلهء مکانی است
که هر دو غلط است
چون در هر دو مورد بین طالب و مطلوب باید سنخیت وجودی باشد
در مورد اول باید ادراک ما بتواند ذات رابشناسد ودر وجود او نفوذ کند که در این صورت مشمول زمان میشود در ضمن وجود ممکن با واجب سنخیتی از لحاظ ذات ندارد
در مورد دوم بعد مختص ممکن است نه واجب پس این هم غلطه
اما بین فاعل و فعل تناسب وجود دارد نه سنخیت ذاتی
مثلا اگر شما نقاشی من را ببینید می فهمید که کار مو جودی با هوش و نقاش است ولی از ذات من با خبر نمی شوید.ما هم توسط افعال خدا و براهین مستدل از لحاظ ایتدلال آن را درک میکنیم.جناب مولوی می گویند "پای استدلالیون چوبین بود ---- پای چوبین سخت بی تمکین بود"خود این هم نوعی استدلاله پس در مورد خودشون هم صدق میکنه
پس قرب به خدا یعنی چه؟؟؟خدا حکمتی را برای تعالی هر ممکن الوجودی قرار داده وهر موجودی در سطح خود دچار اختیاری متناسب با شان وجودی خودش است مثل سجده کردن اشیا و در ختان
ولله یسجد ما فی السموات وما فی الارض بعضی ها این سجده را همان هدایت تکوینی میدانند اما چنین نیست و شاید بعدا در این مورد هم بحث کردیم
در نهایت هر مو جودی بر اساس توانایی و وسع وجودی خود اگر در مسیر کمال وجودی خود حرکت کند تعبیر شده به قرب به خدا وخشنودی به خدا واگر مو جودی مثل انسان بعلت عمل به اعمال مخالف فطرتش از ملکات انسانی خود دور شود تعبیر شده به خشم خدا و در جایی سلب فرصت توبه تعبیر به خشم خدا شده چون خشم و خوشحالی تغییر و تحول و تقلیب در ذات موجودی است و مشمول زمان و مکان که از ذات خدا بدوره
یک جمله ی خنده دار دیدم براتون میگم بخندید
"اولین عاشق خدا بود و خدا عاشق بندگانشه"
عشق در لغت به معنی دلبستگی دلدادگی شیفتگی و در روانشناسی یکی از عواطف است که شامل تمایلات جسمانی حس جمال و علاقه ء نامعقول است که تمام اینها ایجاد هیجان شدیدی در فرد مینماید.
خب تمامی این تمایلات 100 در صد مادی است وساکن را متحرک و متحرکی را ساکن می کند اگر خدا بنا باشد عاشق شود یا عاشق باشد یعنی این تحرک و شور در ذاتش موج میزند واین تحرک ذات است قبلا گفتیم خدا ساکن نیست چه برسه به این که متحرک باشد و تحرک در باب زمان و مکان اعتبار دارد پس غلط است
دوم این که هر عاشقی به معشوقش نیاز دارد و خدا بی نیاز مطلق است پس باز هم چنین عبا راتی غلط است.دوم وجود خدا در قلب مو من است که باز اشاره به مکان دارد.این هم غلط است
اگر بگوییم درک ذا ت باز هم اشکال دارد چون محال ممکن است.اما علم خدا احاطه بر کل اشیاء دارد در بعضی جاها این تعبیر به حضور خدا دارد وقلب مو من چون برای خدا خالص شده پس حضور او را در همه جا در ک میکند باز این حضور و درک غیر مادی است نه مادی.
صحبت از دل شد ما معمولا هر محبت و هوس و عمل احمقا نه ای را دل می نا میم
شخصی گفته بود اثبا ت خدا نیاز به دل دارد آیا شما بادل می توانید چنین کلماتی را که گفتم بفهمید؟؟؟؟؟؟
یعنی 124000 پیغمبر که مر دم را به توحید دعوت می کردند و تمام معصومین کار احمقانه ای را انجام دادند که خود مردم میتو نستند بفهمند مثل جناب حافظ که میگن"توخود حجاب خودی حافظ از میان بر خیز"؟؟؟؟؟؟
خب فر ضا شما درست میگید منم میخام مثل شما شم ببینم معیار و مقیاس این دل شما چیه؟؟؟؟؟؟؟
این دل وا موندهء شما چیه؟؟؟
کدامیکی از ایناست
صدر قلب فواد ظن شک گمان وهم هوی نفس روح حقیقه حقیقه الحقیقه کدومش
؟؟؟
آیا شما اصلا حق اظهار نظر در دین خدا رو دارید با تو جه به نقص نسبی و مطلق دانش بشری؟؟؟؟؟؟؟
ببینم من باید حق رو از شما یاد بگیرم یا از پیامبری که ما ینطق عن الهوی است؟؟؟؟
اگر اینها معیاری دارد معیار خود خدا و کتب آسمانی است نه من و دراویش و صوفیان و قوا لان و عرفاییکه تمام اعمالشون جای بحثه پس لطف کنید ودر علومی که هیچی ازش نمی فهمید اظهار نظر نکنید بذارید خدا نظر بده چون اگر کسی را گمراه کنید تا قیام قیامت از گفتار آن شخص اگر کسی گمراه بشه گناهش برای شما هم نوشته میشه. من فسر القرآن به رایه فمقعده فی النار
اص لا اگر هر کس با علم خود یا بقول این دوست عزیز با دل به خدا میرسید خدا بیکار بود اینهمه پیامبر بفرسته؟؟؟؟؟
7 میلیارد نفر در دنیا هستن لا اقل نصفشون روغن مایع مصرف می کنند با این همه هنوز نفهمیدن این روغن خو به یا بده
حا لا از آخرتی که یک نفر تا حا لا برنگشته انسان چه گونه مطلع بشه؟؟؟؟
حتی اگر همه مر ده ها هم بر می گشتن باز حکایت مثل داستان بالا میشد
پس واجب است که خدا پیامبری برای هدایت مردم بفرسته اگر این کارو نکنه خدا خدا نیست چون عملی بدون حکمت انجام داده واین صفت صفت سلبیه است.
حا لا کار نداریم چه دینی اما و جود پیامبر لازم میشود بعلت حکمت آفرینش
حکمت آفرینش چیه خدا میخو اد همه سرو کلهء هم بزنن و او لذت ببره؟؟؟؟؟
اگر چنین باشه پس او نیازمند مخلوقشه پس باید دنبال خدای دیگه ای بگردیم
خدا چون خلاقه و لطیفه از عدم مو جو دات را خلق می کنه و کما لشون رو هم در نظر می گیره مثل انسان که کمال او بدست خودشه و جبرا لطف میکنه مثل معلمی که می خاد شاگر داش قبول بشن اول سوال هارو به ما داده(سوالهای روز قیامت و)جوابشم به ما داده توسط پیا مبراش و هر کار نیک رو 10 برابر حساب کرده تازه گفته اگر صفر هم شدی مهم نیست تو به کن و اشتبا هت رو قبول کن من همه ء گنا ها و غلط ها تو میبخشم خب شما بگید این بده؟؟؟؟؟
یکی ممکنه بگه من دوست ندارم بدنیا بیام و ...
این حرف مثل حرف بچه ایه که بی دلیل بهو نه می گیره اگر خدا بخواد بحرف غلط و خلاف حکمت الهی تو عمل کنه که خدا نیست
آ قا تو بنده ای تو درکت نا قصه پس تو باید پیروی کنی نه خدا تابع تو باشه
ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

دوستان عزیز بیایید گفتگو کنیم....

توجه:فقط اعضای این وبلاگ می‌توانند نظر خود را ارسال کنند.