۱۳۸۸ فروردین ۲۰, پنجشنبه
بحث آزاد ادامه ء بخش 9... اسلام و کره ء زمین
با عرض سلام حضور تمام دوستان عزیز.امیدوارم همیشه شاد و سر حال باشید و خرد و دانش و عقل(نه بت تراشی و مرید بودن همیشگی و ...)یار شما باشد.با اینکه هنوز چند روزی نیست که از سفر برگشتم مع ذلک دوستان محترم بواسطهء اربعین سوالات و بحثها و مباحثی را پیش کشیدند که محل تامل است.یکی از این بحثها در مورد صلح حسنی و صلح حسینی علیهما السلام بوده.اگر به تاریخ مراجعه بفر مایید به این مقوله میرسید که حکومتها ، همیشه برای حکومت خود فدایی میخواستند.برای اینکه اینگونه افراد را مهیا کنند با الفاظی مانند حب الوطن من الایمان و مخصوصا با حربه های دینی مشغول تراشیدن جان نثارانی برای خود بودند.یکی از برنده ترین این حربه ها تشبه به خدا و پیغمبر بوده.یعنی آقای یزید و معاویه نیامدند خود را پادشاه بنامند. بلکه به خود امیر المومنین میگفتند.میدانید چرا؟؟؟ چون اطاعت از خدا و پیامبرش واجب است و به تبع آنها اطاعت از اولی الامر هم واجب میشود.که اطیعو الله و اطیعو الرسول و اولی الامر منکم.بعد این بادمجان دور قابچینهای عزیز هم آمده اند با هو چیگری گفتند السلطان ظل الله مردم عوام الناس هم که عقل ممیز بین افتراق حق و باطل را که نداشتند.و آن بیچاره هایی هم که از هر هزار نفرشاید یک نفر میشدند و میگفتند" بابا فرضا که داستان اولی المر صحیح باشد تعیین مصداق اولی الامر با کیه؟اگر بنا باشه با نظر مردم باشه که اکثرهم لا یعلمون و لایفقهون و ... .اگر مصداق علمی دیگری دارید بیاورید هم..." دربین اصوات باطل،گم میشدند.به حدی که جناب حسن صباح فدائیانی داشت که کمیتهء ترور را تشکیل داده بود.یزید و معاویه را امیر المومنین میخواندند .بعدا هم به تبعلفظ اولی الامر تمام پادشاهان جنایتکار و ابله تاریخ را ولی خدا و از آن بالاتر سایهء خدا بر سر ملت خرافاتی و بدبخت و عقب افتادهء ما میدانستند.ملتی که هنوز بعد از 1400 سال ،دنبال قصه هء سگ شدن پادشاهی که میخواست ساق پای زن یکی از زوار را ببینید میگردند(از نوشته های علامه نراقی).اما یک نفر آدم عاقل از این امت نمیآید و بگوید آقا اگر وهن به یکی از زوار ائمه علیهم السلام اینهمه ماجرا دارد چطور در زمان خلفای عباسی حرم حضرت سید الشهداء علیه السلام را آب بستند و از ریشه حرم و ضریح و ... را کن فیکون کردندو با خاک یکسان کردند.حتی سالیان متمادی آن اراضی را شخم میزدند و کشت و زرع مینمودند. نه کسی سگ شد-نه کسی گربه شد و ...!درضمن این خلیفه ای که جناب نراقی فرمودند سگ شد نامش چه بوده؟درچه عصری زندگی میکرده؟آیا پادشاهی که هزار حور و غلمان در قصر خود دارد هوس دیدن ساق پای یک زوار آنچنانی را دارد؟ واقعا بعضیها وقاحت را از حد گذرانده اند مثل جناب علامه نوری نویسنده کتاب نجم الثاقب به حدی در این کتاب اباطیل آمده که عقل بشر حیران میشه.صد هزار رحمت به جناب ژول ورن.حالا یک دیوانهء دیگری هم آمده و محل حضرت صاحبالامر عجل الله تعالی فرجه الشریف را کشف کرده و کتاب خنده دار جزیره خضراء را نوشته که بله...حضرت به اندازه یک شهر زن و بچه دارد و در مثلث برمودا ساکن است!!!!جناب میر جهانی هم(بنده از شاگرد ایشان شنیدم البته ایشان نام علامه را باوضو میآورد)که...خیر این حقه باز ها دروغ میگویند.محل زندگی حضرت در کویر لوته!!! ببینید چه بر سر عقل و شعور ما آورده اند.چندی قبل دوباره شیپور تکفیر ما زده شد که بله این آقا فکر کرده کی هست؟ایشان به خود اجازه داده که بگوید نوشته های نهج البلاغه ایراد داره!!!و بنده مجبور شدم برای هزارمین بار شهادتین بگویم و دوباره مسلمان شوم.عموما منطق اسلام امروزی خیلی جالبه.هرکس که با ما نیست پس علیه ما است.پس جال و مالش حلال و ..خرج من دین رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فدمه هدر.زمانی که ما در مملکتی زندگی میکنیم که بنده برای پیانو زدن هزار جور سر تکاندادنهای تاسف بار را ببینم که"ای ملعون جایت در جهنم مهیا است"و زمانی که بقول جناب دستغیب دیدن صفحه شطرنج مثل دیدن ... مادر فرد است .(در گناهان کبیره ایشان در باب قمار ببینید).واقعا چقدر میشود روشنگری کرد؟در روزگاری که دارند در کرهء ماه هتل 5 ستاره میسازند.من باید هوار بزنم بابا به خدا خر نخودکی طی الارض نکرده.این کتاب نشان از بی نشانها دروغه!بجای پیشرفت همش باید لجنهایی که در مغز من و ما فروکرده اند را تصفیه کنیم !!دوستان باور کنید دست من بسته است.من خیلی از حقایق را نمیتونم برای شما عرض کنم. فقط یک جمله به شما هدیه میدهم.به همه چیز شک کنید.از اول اعجاز قرآن دلیل مستدل و محکم بخواهید تا ائمه علیهم السلام.و تا یقین برای شما حادث نشده ،مبادا سرسپردهء کسی بشید!اما در باب نهج البلاغه استدلال شرعی .نهج البلاغه مجموعه ای از کلمات منسوب به حضرت امیر علیه السلامه و هزاران غلط شاخدار داخلش موجوده (که نمونه ای از آنرا برای شما عرض میکنم)برای بررسی حدیث(این بخش برای کسانیه که یقین دارند قرآن کلمات خدا و معجزه است.و پیامبر و حضرت امبر علیهما السلام هردو معصومند)اگر این مشترکات را قبول داریم باید به سند هر حدیث نهج البلاغه جدا گانه مراجعه کنیم نه اینکه یک عمر تو سر من و شما بزنند که نهج البلاغه معجزه است و هرکسی که اعجازی ندید نفهم و مشرک و سیاه دل و لعنتیه !! حکایت یک پادشاهی که دو تا کلاهبر دار گفتند برای تو یک لباسی میسازیم که زنا زاده ها آن لباس را نمیبینند!پادشاه خوشحال شد که بالاخره از گذشته خدمتکارانم و نحوهء ولادت آنها مطلع میشوم.خلاصه این دو حقه باز لباس کذایی خود را آوردند اما پادشاه که لباسی ندید!چون اصلا از ریشه لباسی وجود نداشته! پادشاه به وزیرش گفت:وزیر به نظر تو این لباس به من میآد؟وزیر گفت خیلی عالیه فقط گوشهء آستینتان را تا کنید!خلاصه پادشاه عریان با لباس خیالی خود شروع به قدم زدن درشهر نمود.اما میدانید چه کسی متوجه این موضوع شد؟یک بچه این حقیقت را فریاد زد که پادشاه لخته پادشاه لخته!حتی عقلا هم خود را از نظر ولاده مشکل دار میدانستند.ادامهء کلام...حالا اینها هم آمده اند و گفته اند پیامبر و امام علیهما السلام معصومند و هرچه میگویند درسته.از عقلت هم نمیتوانی کمک بگیری چون ان الدین اذا قیس محق.بسیار خوب.پس هر حدیثی هم که از آنها رسیده درسته و چون عقل یعنی ممیز حق و باطل را قبلا کنار گذاشتی معلومه که حوری 80 متری را باور میکنی.حالا این جاعلان حدیث ببینید چه بر سر ما آورده اند.میگویم آقایان محترم نهج البلاغه که سلسله اسناد نداره را چجوری بررسی میکنید و به آن لقب اخ القرآن میدهید؟میگویند:سید رضی بیشتر میفهمیده یا تو!میگویم بابا آیا شما یقین دارید سید رضی سلسله اسناد را بررسی نموده؟بر اساس کدام کتاب رجالی؟(تذکر در این بلبشور دینی باید عرض کنم کتب رجالی هم از بدبختی ما باهم در بعضی موارد ضد و نقیضند.مثلا رجال ابن الغضائری با تمام کتب رجالی از نظر تایید نمودن روات فرق دارد.رجال کشیّ با رجال طوسی تفاوت دارد و ...)حالا ببینید چی شده:کتاب بی سروتهی مثل نهج البلاغه که نه سند روایی دارد(در باب بررسی تک تک احادیث).نه عقل هیچ بشری میتواند بعضی از مطالب آنرا باور کند(که نمونه هایش را عرض میکنم)نه تایید رجال ناقل حدیث را دارد را آخه برای چی من باید باور کنم؟آخه نمیشه به هر چرندی یک قال الصادق و قال الباقر و قال علی (علیهما السلام) اضافه کنید و به خورد ما بدهید که!!اگر بحث دینیه،دین برای شما تعیین حدود نموده.من به کی بگم که بابا جناب شیخ صدوق نویسندهء یکی از کتب اربعه شیعه در خود آن کتاب یعنی در من لایحضره الفقیه آمده و چون اخبار گرا بوده سهو النبی را باور نموده و عدم اعتقاد به آن را عقیدهء غلات دانسته و شیخ مفید که یکی از برجسته ترین علمای شیعه هست جواب ایشان را داده (که قبلا ذکر شد)زمانی که این اعاظم خودشان با خودشان در گیر هستند و همدیگر را گمراه میدانند تکلیف من وشما چیه؟؟ اما چون بحث آزاده و من چنین بحثی با ملحدین داشتم آنها معتقدند که خداوند هیچوقت شاعری نمیکنه.ومعنا نداره که معجزهءیک پیامبر کلمات ادبی باشه که بسیاری از آنها از لحاظ علمی نادرسته و از نجوم بطلمیوسی پیروی نموده (منظورشان 7 طبقه آسمان و قرار داشتن تخت خدا بر آبه و اینکه چون زمین روی آبها بوده خدا وند میخهایی در زمین فرو برده که همانا کوهها هستند تا زمین تکان نخورد که البته این موضوع عینا در قرآن آمده)و همینها هستند که با استدلالات منطقی ما را مسخره میکنند.در نهج البلاغه آمده :در خطبهء 211 که بله... خداوند ازآب دریا و موجهایی که سخت به هم میخوردند مو جود خشک و جامدی آفرید(منظور زمین است که از امواج آب خلق شده به لفظ "از" توجه کنید)و...(بعدا تازه) آسمانها را خلق کرد.سپس زمینی آفرید که دریایی بزرگ آنرا بر دوشش حمل نمود(البته مترجم که متوجه این غلط کاری شده نوشته منظور جوّ زمین است در حالی که در نجوم بطلمیوسی آمده بود که زمین برشاخ گاو است و گاو سوار ماهی است و ماهی در آب دریا است و همین مقوله را جناب شیخ صدوق در علل الشرایع جلد 1 در تفسیر چگونگی خلقت بیان میکند.ببینید ما چقدر بد بختیم و تا بحال این ملت بدبخت دنبال کیا بوده،هستند و خواهند بود چون حماقت بیماریی است که درمانی ندارد.)ادامه...د ر اینجا آبها از خدا میترسند و از ترس خدا ساکن میشوند. در اینجا در باب کوهها مترجم به غیر لفظ معنا را نوشته.آمده که"فارسها فی مراسیها"در قرآن هم آمده "والجبال اوتادا"یعنی کوههارا میخهای زمین قرار دادیم.در نهج تفسیر این موضوع را آورده که بعد از آرام گرفتن دریاها کوهها را در جای گاههای خود نصب نمود.یعنی معاذالله خداوند میخهایی در دستش گرفته و در جاهای مختلف زمین فروبرده تا ...(ادامه)خداوند این کوهها را تکیه گاه زمین قرار داد و میخهای نگهدارندهء آن تا زمین از متحرک بودن آرام بگیرد. (زمانی که یک اسبی یا...قایقی زیاد تکان بخورد آن را با میخ به جای ثابتی میبستند. من نمیفهمم اگر زمین تکان میخورد چجوری میخها را در زمین خدا فروبرده که ساکن شود؟؟؟مگر نه اینکه خود زمین متحرک بوده ؟اگر قایقی را بخواهیم ثابت کنیم بر آب(مثل زمین که روی دوش گاو بوده)باید به خودش میخ فرو کنیم؟یا به مکان ثابتی؟ادامه... سپس آرام گرفت نکند اهل خویش را در سقوط و اضطراب قرار دهد یا آنچه بر پشت دارد فرو اندازد.!! تمام.یعنی چی؟؟یعنی زمین مثل الاغ یا قایقی بوده که خدا با کوهها اون رو میخ کرده تا مبادا از روی پشتش مردم را بیندازد پایین؟؟در نهج البلاغه قدیمی خودم نسخه ای دیدم در باب دحو الارض یعنی چگونگی گسترش زمین.در نهج البلاغه هم آمده.(چون اینها زمین را مسطح فرض میکردند گفتند) خدا زمین را از شکم خانه کعبه یا زمین کعبه بیرون کشید!!در حالی که زمین توده ای از غبار ها ی داغ بوده و بعد از سرد شدن مبدل به وضع کنونی شده.نه اینکه خداوند مثل کش آن را از زیر کعبه بیرون بکشه!!! کعبه ای که اگر یهودیها ایراد نمیگرفتند ممکن بود تا به امروز قبلهء ما نباشد.! در مورد لرزاندن زمین بعضی از ابلهان ممکنه فکر کنند کوهها برای جلوگیری از زلزله بوده.حضور آنها عرض کنم که کوهها عموما 3 منشاء دارند1:نیروهای تکتونیکی زمین 2:آتشفشانها 3:فشار لایه های رسوبی. نه تنها هیچکدام از این 3 عامل ،عامل بازدارنده زلزله نیستند بلکه غالبا چین خوردگیها و گسلها و آتشفشانها محلهایی هستند که بعلت لغریدن لایه ها بر هم بیشترین امکان زلزله در آنجا است.در مورد طاووس هم که اظهر من الشمسه. در خطبهء 91 گسترش زمین بر روی آب را بیان نموده!!!!امروز هر کودک دبستانیی میفمهد که این نوشته های بظاهر علمی خلاف واقع است.پس 2موضوع از نظر فردی که خارج از محفوظات دینی تفکر میکند بوجود میآید 1:حضرت امیر علیه السلام اصلا معصوم نبوده و بر اساس دانش آن زمان سخن میگفته 2:نهج البلاغه کتابی مملو از ایرادات و دروغ ها است و به دروغ به حضرت نسبت داده اند یا لااقل میشود متوجه شد که کتاب 100 در 100 درستی نیست.هر چند که شاید بنده در بیش از 20 خطبه و ...ی آن ایرادات منطقی و عقلی و ... دیدم.
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
دوستان عزیز بیایید گفتگو کنیم....
توجه:فقط اعضای این وبلاگ میتوانند نظر خود را ارسال کنند.