برای مطالعه بیشتر می توانید به کتب اسفار و نهایه الحکمه و ... مراجعه کنید
و در باب جسمانیه الحدوث و روحانیه البقا کاملا این مسئله شرح داده شده وحل شده که ما به همین اندازه بسنده میکنیم
وپس از اثبات حرکت جو هری به نتایج آن می پردازیم
1:اثبات ذات خدا:با استفاده از حرکت جو هری میبینیم تمام عوارض بعلت حرکت در جوهراست پس همه چیز در حال حرکت است وهر حرکتی نیاز به محرک و فاعل دارد و این محرک نباید از سنخ همین تحرک ها ودارای جو هر و عرض باشد.بعبارت علمی:این حرکت دهنده مجردی است که خود علت نهایی حرکت است.
2:نهایت تمام حرکتها (معاد):هر حرکتی ناگزیر جهت دار است و رو به غایت و نهایتی حرکت می کند که در غالب ادیان ابراهیمی به معاد نا میده شده
البته جزئییات اواز حیطه ئ عقل انسان خارج است اما حد اقل می توان استدلال کرد که هر حرکتی در جوهر جهت وغایتی دارد ما اسم آن را معاد می گذاریم.که البته در بحث عرفان این جزئییات را هم شرح میدهیم.
حال می رویم سراغ استدلال های خودمان.اگر بنا باشدجوهر و حرکت آن ایجاد عوارض و تحرکات عوارض را داشته باشد من فقط یک حقیقت هستم یعنی یک جسم و یک روح
می توانم داشته باشم چون روح از جایی خارج از من نیا مده .یعنی اینطور نبوده که ارواحی منتظر باشند تا جسمی خلق شود و در آن حلول کنند.بلکه ایجاد و تکوین روح وابسته به جسم است وتکامل سیر روح هم وابسته به جسم است و مجموع روح و جسم و سایر عوارض من ، میشود من حقیقی.حال اگر بعد از من این روح بخواهد در جسمی حلول کند فقط می تواند در جسم خود من حلول کند چون فقط این جسم استحقاق این روح را دارد.مثل اینکه یک سیب نمی تواند در سیب دیگری حلول کند وباز هم سیب اولیه نامیده شود.چون هر ماهیت قائم به یک ذات است که در غیر این صورت مبحث باطل اتحاد را بوجود می آورد که شرح میدهم
اتحاد و ابطال آن:اتحاد بین یک یا چند شیئ ایجاد می شود. بین دو شئ 3 حالت می تواند
مو جود باشد 1:هیچ شیئی مو جود نباشد اگر چنین چیزی باشد اتحاد دو معدوم معنا ندارد مثل اینکه بگوییم هیچی لیوان با هیچی لیوان چند تا لیوان میشود
2:شیء اول موجود باشد و بخواهد باشیئ دوم اتحاد حا صل کند
3:شیئ دومی موجود باشد و بخواهد در اولی حلول کند و با او اتحاد حاصل کند
اگر دو حقیقت جدای از هم بنا باشد درهم حلول کنند شیئ حاصل نه اولی است و نه دومی به عبارت دیگر شیئ جدیدی متولد شده که نه اولی است و نه دومی پس دو شیئ نمی توانند به قسمی در هم حلول کنند که باز وجود خود را مستقلا داشته باشند.مثلانمکی در شکری حلول کند باز به آن لفظ نمک اطلاق شودیا به آن تر کیب. شکر اطلاق شود چون این محال عقل است.
درضمن اگر دو شیئ در هم حلول کنند چگونه ممکن است بعد از حلول جدای ازترکیب هم نیز موجود باشند ؟؟؟؟
این هم محال است.
خوب اگر بنا باشد روح من در 100 جسم حلول کند . من یک حقیقتم دارای یک جسم و یک روح حال شما بگویید من کدام یک از این 100 نفرم؟؟؟؟
اگر همه اشان باشم که با حرکت جو هری فرق دارد.اگر یکی باشم پس بقیه کی هستند؟؟؟
حال استدلال های اینها را می بینیم. این بزعم خود شان عقلا چندین دلیل برای وجود تناسخ میآورند.
1:عدل خدا :میگویند:چرا یک نفر فلج خلق میشود بعلت زندگی قبلی یا کارما ی او بوده مثلا کسی را فلج کرده حال باید فلج خلق بشه
2:بعلت موارد بسیار بسیار نادر در خواب مغناطیسی و...که داستانشان اینطوری بوده:فردی در خواب مغناطیسی دیده که 100 سال قبل از تولد فردی عرب بوده در فلا ن منطقه پس از تحقیق متوجه شده واقعا چنین چیزی واقعیت داشته
مورد دیگری هم دیده شده که بچهء چند ساله ای با گریه به پدر و مادرش می گوید من نگران فر زندانمم و اسم دیگری برای خودش می گذارد.پدر و مادر او را به آن محل میبرند او مپل کسی که 1000 بار در آن محل رفت و آمد داشته کو چه ها را طی کرده زنگ دری را میزند و مردی مسن که 10 برابر سن این دختر کوچک را دارد در را باز میکند .بچه او را پسرم خطاب می کند و او را به اسم صدا میکند و ...بعد معلوم میشود مثلا اگر دختر 5 ساله بوده مادر این مرد 5 سال پیش فوت کرده و...
3:میگویند کودکانی که فوت می شوند در کجا به حساب آنها رسیده میشود که باز به عدالت خدا بر می گردد.اگر جهنم میروند چرا باید بروند. اگر به بهشت. چرا به بهشت باید بروند پس باید تناسخ صحیح باشد یعنی اینا دوباره در جسم دیگری متولد شوند.
پاسخ اول و سوم
ما ابتدا باید عدل را معنا کنیم
عدل به معنای یکسان بودن نیست یعنی مثلا اگر من برای بچه 20 ساله ماشین میخرم و بخواهم بین او و برادر 5 ساله او مسا وات برقرار کانم نباید برای 5ساله هم ماشین بخرم
هرکدام در شان خودشان بایدبهره مند شوند یعنی برای بچه کوچک اسباب بازی باید خرید
که غیر از این کار حرکت من احمقانه تلقی می شود
حال اگر کسی فلج متولد شود بی عدالتی نیست
چون خدا به اندرازه استعداد او از او محاسبه میکند که به آن وسع میگوینددر غیر آن صورت اگر کسی به فردی مثلا مشت زده و بخواهد در خلقت بعد تاوان پس دهد باید هر دو در خلقت بعد در همان سن در مقابل هم قرار گیرند و با همان شدت و زاویه گنهکار ضر به بخورد
که این هم محال است چون اگر مسا وات به معنای یکسان بودن باشد باید به همان جسم قبلی او در همان زمان قبل ضربه زده شود با همان احساس و مکان و سن و سال و ...
و چون زمان به عقب بر نمی گردد این امر محال است.
در مورد کودکان
می دانیم هر موجودی به اندازه استطاعتش محاسبه میشود یعنی محاسبه اختیار جما دات بسته به قابلیتهای آنان است و نباتات در شان خودشان
پس بچه ای که در 1 روزگی در رحم مادر سقط میشود مثل انسان بالغ و عاقل محاسبه نمی شود
بلکه مطابق دینی که برای وجود او مناسبت دارد مورد سوال قرار می گیرد
شاید مانند محاسبه جما دات و ...
تازه شما که می گویید تناسخ وجود دارد بگویید زمانی که بچه هنوز دردی را احساس نمی کند تا کار مایش محاسبه شود مگر نه این است که برای پاک شدن آمده تا با درد و رنج پاک شود.پس او که درد نمی فهمد .پس چه حکمتی برای خلق شدن اوست؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بعضی می گویند برای امتحال والدین اوست در حالی که هیچ مو جودی تفیلی وجود دیگری نیست.چون . جوهر و عرض هر مو جود جدای موجود دیگری و مستقل از او وجود دارد
جواب مسئله دوم:این موارد بقدری نادرند که یک اتفاق واحد در چندین کتاب نوشته شده حال چند بحث و جود دارد.
اول اینکه خود من در کلاسهای هیپنو تیزم به چشمم چنین افرادی را صد ها بار دیدم
تما مشان دوچار توهم بودند و تمام روءیتهایشان دروغین بود
پس اول باید صحت دیدارشان ثابت شود.تازه اگر صحیح باشد میتواند عامل ارواحی و ضمیر نا خود آگاه و ...باشد
من خودم جن زده ای را دیدم که به محض ورود اسم و فامیل من را گفت و خود را به نام کس دیگری معرفی کرد و به چند زبان شروع به صحبت کرد در حالی که این فرد فقط یک زبان بلد بود و مشخصاتی که از خودش میداد متعلق به فرد دیگری بود که واقعا مو جود بود و زنده.بعد از ساعتها بالا خره اعتراف کرد که جن آزار دهندهای هست واز وجود مصروع خارج شد.پس
تمام این حرفها هم با استد لال هم با روءیت و ... دروغی بیش نیست
وما امروز باید پا سخ گوی سوالاتی باشیم که صد ها سال پیش به آنها پاسخ داده شده
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
دوستان عزیز بیایید گفتگو کنیم....
توجه:فقط اعضای این وبلاگ میتوانند نظر خود را ارسال کنند.